وکیل برای اتهام تعدّی در دفاع مشروع در شهرک غرب
در شریعت اسلام عمدتاً در چهار مورد، کُشتنِ دیگران اعمّ از کافر یا مسلمان تجویز شده است: در جنگ (خواه به صورت ابتدایی باشد، خواه در مقابل یاغیان)، برای مجازات کیفری گناه، برای قصاص و در دفاع شخصی، که شخص برای دفاع از خود و حریم خویش ناچار باشد مهاجم را بکشد. [1]در این میان آنچه به بحث ما مربوط است، مورد آخر یعنی دفاع است؛ هرچند دفاع، الزاماً به قتل منتهی نمیشود.
«دفاع از خود» یکی از قدیمیترین حقوق انسانی است و مردم در همۀ اعصار و جوامع، حق دفاع از خود در برابر حمله و خطر را قائل بودهاند. این دفاع گاهی نامشروع است و گاهی مشروع. به همین دلیل آنچه مورد تأیید نظامهای دینی و حقوقی قرار گرفته است، دفاعی است که متّصف به صفت «مشروع» باشد. دفاع مشروع یا دفاع قانونی یعنی: توانایی بر دفع تجاوز قریبالوقوع و ناحقی که نفس، عِرض، ناموس، مال و آزادیِ تن خود یا دیگری را به خطر انداخته است.[2] البته پذیرش دفاع مشروع توسط نحلههای فکری مختلف، بِدین معنا نیست که مبنای همۀ آن نظرها یکی است.
علمای حقوق، دربارۀ مشروعیت عمل مجرمانه، نظریههای گوناگونی را مطرح کردهاند. گروهی مبنای مشروعیت دفاع را اجبار معنوی پنداشتهاند و معتقدند کسی که مورد تهدید قرار میگیرد، به علت هیجان و اختلال در اراده نمیتواند بر اَعمال خود تسلط یابد و اجباراً به ارتکاب جرم مبادرت میکند. بر اساس این نظریه، عمل مجرمانه به هنگام دفاع، تغییر ماهیت نمیدهد، بلکه فقط به دلیل سلبِ اراده از مُدافع، قابل انتساب به او نمیگردد. از اینرو معافیت مُدافع از مجازات، دلیل شخصی دارد، نه نوعی.
بر پایۀ نظریۀ دیگری، دفاع مشروع، یک عامل مُوجّه به شمار میرود. کسی که به دفع تجاوز میپردازد و در اَثنای آن، مرتکب جرم میشود، ناگزیر حقی را اِعمال میکند که استیفای آن قانوناً بر عهدۀ جامعه بوده است. زیرا دفاع از جان و مال شهروندان، اصولاً وظیفهای است که به جامعه تفویض شده و قُوای دولتی مأمور اجرای آن است. لیکن چون توسّل به این قوا در موقعیت اضطراریِ فردی میسّر نیست و یا مداخلۀ قوای مذکور ممکن است در دفع تجاوز و خطر مؤثر واقع نشود، خودِ اشخاص میتوانند به این مهم مبادرت نمایند.
بعضی حقوقدانان اعتقاد دارند، دفاع در برابر تعرّض نامشروع، نه تنها استیفای حق، بلکه اَدای یک وظیفه است. اما برخی دیگر، پا را از این مرحله نیز فراتر گذاشته و اعلام داشتهاند: اَدای این وظیفه در جهت استقرار عدالت در جامعه و دفاع از آن نیز مفید است.
نظریۀ دیگری که در توجیه مشروعیت دفاع، بیان شده است، دفاع مشروع را اوج تعارض دو حق میداند. اگر قرار باشد، یکی از دو حق فدای دیگری شود، سزاوار
در دفاع مشروع نیز، ارزش حقوق کسی که به حقِ دیگری تعدّی مینماید، تنزّل پیدا میکند و یا محو میشود. [3]
در نهایت عدهای نیز معتقدند، گرچه هر کدام از نظریاتِ ارائهشده از منظر خاصی، مُوجّه میباشند، اما هیچیک از آنها به تنهایی نمیتوانند توجیهکنندۀ مبنا و فلسفۀ دفاع مشروع باشند. [4]
در فقه نیز بحثهای مفصّلی دربارۀ دفاع مشروع و مبنای مشروعیت آن صورت گرفته است. بهصورت اجمالی میتوان گفت، مرحوم صاحبجواهر، مبنای مشروعیت دفاع را اصلی میدانند که در اصل اولیِ اِباحۀ عمل و اصل عُقلایی ظهور دارد.
بر اساس نظر مرحوم ابن ادریس، رفتار دفاعی، مصداق بارز احسان است و انگیزۀ احسان، رفتار مُدافع را مشمول مفاد «لا سبیل علیه» قرار میدهد و همین، مبنای مشروعیت رفتار دفاعی است.
نظر دیگری معتقد است، فطرت و طبیعت انسان و در مرتبۀ بعد، عقل وی به مشروعیت رفتار دفاعی حکم میکند و اوامر شرعی موجود در این زمینه، تنها ارشاد به حکم فطرت و عقل آدمی است.
نظر دیگری عقیده دارد، بیمجازاتگذاشتنِ رفتار تهاجمی علیه اشخاص و مجازاتکردنِ رفتار دفاعی، در عمل به تعطیلیِ قاعدۀ «لا یبطل» ـ که از وظایف حکومت اسلامی و مانع از به هدر رفتنِ خون بزهدیده میباشد ـ منجر خواهد شد. بنابراین اقتضای رعایت و دوام این قاعده، مشروعیت دفاع میباشد. [5]
جُدای از اختلاف در مبنای دفاع مشروع، همۀ حقوقدانان و فقها، معتقدند، دفاع مشروع مقیّد به شرایطی است و اینگونه نیست که هر دفاعی، در برابر هر تجاوزی، مشروع و مباح باشد. قانون مجازات اسلامی مصوّب 1370 نیز در مادۀ 61 شرایطی را برای مشروعیت دفاع برشمرده است، که بر طبق آن، برخی از شروط را باید در فعل متجاوز و برخی دیگر را در فعل مدافع و برخی را نیز در موضوع تعرّض جستجو کرد. این ماده برای تجاوز این شروط را قائل شده است: اولاً تجاوز باید فعلی و قریبالوقوع باشد؛ ثانیاً تجاوز باید غیرقانونی باشد. دربارۀ دفاع نیز، اولاً دفاع باید ضرورت داشته باشد، ثانیاً دفاع باید متناسب با تجاوز باشد. موضوع تعرّض هم در این مواد شناسایی شده است: تعرض به نفس، تعرض به عِرض، تعرض به ناموس، تعرض به مال و تعرض به آزادیِ تن. دربارۀ شرایط این شروط نیز، بین حقوقدانان و فقها اختلافنظر وجود دارد که پرداختن به همۀ آنها، طالبِ مجال فراوانی است.
پروندۀ مطروحه در زمان حکومت قانون مجازات 1370 مورد بررسی قرار گرفته است و استدلالها نیز بر مبنای همان قانون مطرح گردیده است. با تصویب قانون مجازات جدید در سال 1392، هم قانون 1370 نسخ شد، و هم مواد مربوط به دفاع مشروع در قانون تعزیرات[6] 1375. در مواد 156 به بعدِ قانون جدید، به مسئلۀ دفاع مشروع پرداخته شده است. در صدر مادۀ 156 بیان شده: «…با رعایت مراحل دفاع، مرتکب رفتاری شود که طبق قانون، جرم محسوب میشود، در صورت اجتماع شرایط زیر مجازات نمیشود…». همانگونه که مشهود است، در اینجا نیز قانونگذار رعایت تناسب را شرط دانسته است. با استناد به مفهوم مخالف ماده نیز میتوان استنباط کرد که اگر مراحل دفاع رعایت نشود، عمل قابل مجازات است. اما مهمترین خلاء قانون قبلی، یعنی تعیین تکلیف موردی که فرد حق دفاع داشته است، اما مراتب را رعایت نکرده، در قانون جدید نیز بدونِ جواب مانده است
و تنها نوآوری قانون جدید در این زمینه این است که در تبصرۀ 2 مادۀ 156 اعلام شده است: «هرگاه اصل دفاع محرز باشد، ولی رعایت شرایط آن محرز نباشد، اثبات عدم رعایت شرایط دفاع بر عهدۀ مهاجم است». قانونگذار در این تبصره، تنها مسئلۀ بار اثبات را معلوم نموده و مشخص نکرده است، اگر کسی شرایط را رعایت نکرد، با او چه باید کرد. حتی مسئلۀ بار اثبات هم، بیشتر جنبۀ توضیحی دارد و با استناد به قواعد هم میشد به این نتیجه رسید و نیازی به حکم قانون نبود.
لذا متأسفانه در قانون جدید نیز مسئلۀ مهمِ عدم رعایت شرایط، بدون جواب باقی ماند، تا قضات باز هم مجبور به مراجعه به فقه باشند.
دادنامه شعبه 71 دادگاه کیفری استان تهران
کلاسه : 82/71/933
تاریخ رسیدگی : 12/10/84
شماره دادنامه : 135-20/10/84
شاکیان : 1ـ نماینده محترم دادستان آقای دلداری دادیار دادسرای امور جنایی تهران
2ـ (ف.م.) به نشانی :…..
متهم : خانم (م.ف.) فرزند (ح.) به نشانی :…..
اتهام : قتل عمدی مرحوم (ی.ب.) 23 ساله
مرجع رسیدگی : شعبه 71 دادگاه کیفری استان تهران
هیئت شعبه : نورالله عزیزمحمدی (رئیس)- 1ـ رحیمی 2ـمعتمدی 3ـ شریفی 4ـ شهرابی فراهانی (مستشاران)
گردشکار:
در ساعت 14:30 مورخه 9/12/83 مامورین کلانتری 21 م.ش متوجه فرار دو دختر شده که در حین فرار چاقوی خونآلودی را داخل منزل شخصی در سر راه پرتاب کردهاند آنها را دستگیر و مشخص میگردد که شخص به وسیله آنها با ضربات چاقو مجروح گردیده در تحقیقات اولیه هویت آنها با نام (م.ف.) و (س.ف.) احراز گردیده مامورین در بیمارستان حاضر و در ساعت 16:00 اعلام میشود که مجروح به نام (ی.ب.) به علت وارد شدن چاقو به قفسه سینهاش فوت نموده، در تحقیقات اولیهای که از دو نفر فوقالذکر شده گفتهاند که صبح از خانه خارج شدیم
و سوار یک اتومبیل پیکان شدیم و در بین راه متوجه شدیم که او مسیر را منحرف شد سر و صدا کردیم او را متوقف نمودیم در این حین دو نفر موتور سوار سررسیدند و با او درگیر شدند و یکی از آنان موتور سوار را با چاقوی خود یک نفر را مجروح کرد ما کنار ایستاده و نگاه میکردیم دو نفر موتور سوار سریعاً از محل دور شدند و ما هم در محل ایستادیم تا مامورین آمدند و ما را دستگیر کردند به همراه مامورین در تعقیب موتورسواران بودیم که در حین راه مامورین یک قبضه چاقو را کشف کردند از دو نفر به نام (م.ت.) و (س.پ.) تحقیق شده گفتهاند که ….. برگشتیم دیدیم دو دختر در حال فرار هستند و دوست ما هم چاقو خورده و افتاده و درصدد دستگیری آن دو دختر بودیم که روی ما هم چاقو کشیدند و فرار کردند ما هم متهمان را بردیم به بیمارستان از (الف.الف.) به عنوان گواه تحقیق شده
و گفته است روز گذشته 8/12/83 این دو خانم همراه دو موتورسوار به طرف باغهای پایین خیابان ش.ن میرفتند و بعد از چند ساعت یکی از موتورها که چهار نفره بود از جلوی مغازه، با سرعت رد شد و موتور سوار بعدی موتورش پنچر و در دست گرفته میآمد در تاریخ 9/12/83 جلوی درب باشگاه ایستاده بودم همان دو دختر را دیدم که در حال فرار هستند و یکی از آنها روسریاش افتاده بود جلوی یک ماشین را گرفتند او سوار نکرد ماشین بعدی آن دو را سوار کرد و نیم ساعت بعد یکی از دوستانم به نام (م.) پیش من آمد
و پرسید دو دختر را ندیدی که فرار کنند گفتم چرا آنها (ی.) را با چاقو زدهاند در ساعت 18:30 مورخه 9/12/83 بین (م.ت.) و (س.پ.) و دو متهمه مواجهه حضوری انجام و گفتهاند دو دختر در صحنه جنایت بودهاند در تحقیقات بعدی که خانم (م.ف.) شده ابتدا اظهارات قبلی را تکرار ولی در برگ 24 پرونده زبان به اعتراف گشوده
و گفته است پسره میخواست مرا به زور ببرد و بلا سر من بیاورد من ترسیدم آنها همه در رفتند و من هم قصد زدن او را نداشتم فقط خواستم او را بترسانم که به من نزدیک نشود ولی هرکاری کردم او به من نزدیک میشد دو بار هم سوار موتور شدم دست نکشیدند به زور میگفت میخواهم تو را به مکان ببرم چاقو در جیبم بود چاقو را درآوردم خواستم او را بترسانم چاقو را سمت سینه او زدم و پسره زنده بود و به دوستانش گفت دختره مرا زد چون اسم مرا بلد نبود. دو ضربه به او زدم یکی به پشت بازو و دیگری سمت سینه چپ او زدم چاقو کرمی رنگ بود ضامن داشت ضامن را فشار میدادی بیرون میآمد و بعداً چاقو را پرت کردم داخل منزل شخصی و بعداً خودم به مامورین نشان دادم اول فکر نمیکردم که مرده بعد که متوجه شدم منکر قضیه چاقو شدم در همین رابطه (س.ف.) دختربرادر (م.ف.) تحقیق و گفته است ساعت 9 صبح امروز به همراه عمهام با (ر.م.) و (ح.ر.) بودیم و هرکدام از آنها یک موتور داشت من ترک (ح.) سوار شدم و (م.) ترک موتور (ر.) بود مقداری در شهر گشتیم و کارهایی داشتیم انجام دادیم
و با موتورها به مهرشهر برگشتیم با (ح.) دعوا کردم و قرار شد که مرا به خانه برساند و موتور سوار آمدند نزدیک ما حرکت کردیم و داشتیم پهلو (م.) و (ر.) در آنجا یکی از موتور سوارها روسری عمهام را کشید عمهام سنگ برداشت او را دنبال کرد بعد همان شخص آمد روسری مرا کشید که من او را با سنگ زدم بعد آن شخص که چاقو خورد با دوچرخه وارد شد وقتی عمهام آن دو نفر را فحش میداد دوچرخه سوار گفت به عمهام، دختر خانم من مثل آن دو نفر نیستم تو را میزنم که عمهام گفت بزن ببینم چگونه عمهام یک چاقوی ضامندار دارد دستش بود و من به دنبال یکی از آن پسرها رفتم ندیدم چه کسی مرحوم را زد وقتی برگشتم آن پسر افتاده بود من از عمهام پرسیدم چه کسی او را زده است که خودش گفت (س.) من پسره را با چاقو روی قلبش زدم چاقو ضامندار فنری بود و متعلق به من بود که به عمهام داده بودم غیر دست عمهام دست کس دیگری چاقو ندیدم و عمهام گفت او را زدم فرار کنیم و عمهام چاقو را در یکی از خانه ها پرت کرد که محل آن را میتوانم نشان دهم چاقو خونی بود
و پسره(مقتول) همهاش میگفت کمکم کنید من اول قصد نداشتم دروغ بگویم اما عمهام مرا مجبور کرد دروغ بگویم ولی پشیمان شدم و حال واقعیت را گفتم حدود 5 الی 6 روز است (ر.م.) را می شناسم و (ف.ب.) را هم عمهام به من معرفی کرد که با شخصی به نام (ش.) فراری شده است در طول چند روز در اتاقکی در پشت منزل (ر.م.) استراحت میکردم و شب ها را جدا از هم میخوابیدیم در دست (ر.) چاقو نبود فقط در دست عمهام بود و چون خجالت میکشم حاضر نیستم با عمه ام روبرو شوم براساس اظهارات متهمان در تاریخ 9/12/83 ساعت 22:30 (ر.م.) دستگیر شده و در تحقیق انجام شده گفته است : روز قبل با آنها آشنا شدم (م.) را من با موتور گرداندم (ح.) هم با موتورش (س.) را سوار کرده بود در حال گشتن بودیم آن دو نفر به این دختر گیر دادند و حرفهای زشت میزدند وقتی دخترها از موتور پیاده شدند با هم درگیر شدند ما آنها را از هم جدا کردیم درگیری بالا گرفت (م.) چاقو را از جیبش در آورد و به آن پسره(مقتول) زد همینکه او به زمین افتاد ما فرار کردیم سه کشاورز هم در حال کار کردن بودند
و یک راننده نیسان و دو نفر از دوستان پسره (مقتول) هم بودند ولی کشاورزان را نمیشناسم در حال کار بودند اگر این گواهان شهادت دهند که من با چاقو زدهام قبول دارم پسره (مقتول) را (م.ف.) زد قبلا هم یک نفر را بین خیابان دوم شعبان آباد زده و چاقو مال خود (م.ف.) است و من قبلا هم چاقو را در دست او دیده بودم یک ضربه روی سینه و روی پستان او وارد کرد با دیدن خون روی پیراهن سفید او متوجه شدم چاقو خورده است و مرحوم تا چاقو خورد روی زمین افتاد پسر به (م.) فحش داد او عصبانی شد از موتور پیاده شد و با چاقو او را زد و آن پسر به (م.) ضربه ای نزد.
در تاریخ 10/12/84 بین (ر.م.) و خانم (م.ف.) و (س.ف.) مواجه حضوری انجام شده و (ر.م.) اظهارات خود را تکرار و امضا کرده من و (م.) ایستادیم و (س.) با (ح.) درگیری کردند و قرار شد (ح.) او را به خانه برساند ولی آمدند پیش ما و موتور سوارها و شخص دوچرخه سوار آمد با (م.ف.) درگیر شدند و گفتند ما مکان داریم و روسری (م.) را کشیدند و (م.) چاقو را درآورد در سینه او زد که که خانم (م.ف.) گفته است من اظهارات (ر.) را قبول ندارم ولی (س.ف.) اظهارات (ر.) را تایید کرده است در برگ 37 خانم (م.ف.) طی صورتجلسه ای به نحو دیگری اقرار نموده و گفته است ما ترک موتور بودیم پسره چاقو خورده جلوی ما را گرفت
و دوباره روسری مرا کشید ما دوباره به راه خود ادامه دادیم او مرتب ایجاد مزاحمت میکرد تا اینکه مرا پایین کشید گفت مکان دارم و میخواهم تو را به مکان ببرم من هم عصبانی شدم کارد یا چاقو ضامندار کرم رنگ از جیب خودم درآوردم (س.) ایستاد پیش من ولی (ر.م.) پرید از محل گریخت و من هم دو ضربه یکی به بازو و دیگری هم به سینه او زدم بعد از چند دقیقه گفت سرم گیج شده و افتاد به جز من چاقو دست هیچ کس نبوده است و در تاریخ 10/12/83 در نزد بازپرس گفته است چاقو به قلب او را من نزدهام ولی یک ضربه چاقو به دستش زدم چاقو مال (س.) بوده که به من داده و قبلا مرا بردند و ازاله بکارت نمودند و (س.) نیز در برگ همان اظهارات عمهاش را تکرار نموده.
در تاریخ 10/12/84 ساعت 15:00 مامورین به پدر (م.ف.) مراجعه و شفاهاً گفته است دخترم مدت 40 روز است که از منزل فراری شده است و سمیه نیز نوهام میباشد او نیز بارها از منزل فرار کرده است و حرف مرا گوش نمیکنند اینها دیگر دختر من نیستند و من هیچ مسئولیتی در قبال آنها ندارم و حاضرم آنها را بکشند و خیلی خوشحال هستم که در رابطه با قتل آنها را دستگیر کردهاید چون دیگر به درد اجتماع نمیخورند و من اصلاً از دست آنها راضی نیستم به موجب گواهی پزشکی در برگ 54 اعلام گردیده در ساعد راست و چپ خانم (س.ف.) دو عدد جوشگاه قدیمی است که خودزنی میباشد
و یک جوشگاه قدیمی ناشی از سوختگی با قاشق پشت دست راست وجود دارد ولی از نظر بکارت و مقعد از دخول مشاهده نشده و در مورد (م.ف.) به شرح برگ 55 پرونده اعلام شده پارگی قدیمی در پرده بکارت دارد در اثر دخول مکرر جسم سخت ایجاد شده (سه نقطه پارگی) کبودی منقوط در دو طرف گردن در حال جذب و جوشگاه های قدیم خودزنی در ساعد چپ و راست و قدام قفسه سینه مشاهده شده است. در تاریخ 11/12/83 خانم (م.) چنین توضیح داده است دفعه اول که از منزل فرار کردم مدت 8 روز طول کشید بودم که شخصی به نام حجت که قبلاً در محل کار پدرم بود یک روز من سوار اتومبیل او شدم مرا به منزل خودشان برد مادرش و خواهرش در منزل بودند زمانیکه از آنها منزل خارج شدند (ح.) به زور به من تجاوز کرد
و دختریام را برداشت که من بعد از سه روز چون از این موضوع ناراحت بودم خجالت میکشیدم که به منزل بروم و این بود که از منزل فراری شدم که بعد از آن به منزل رفتم موضوع را به (س.ف.) گفتم و بعد از دست (ح.) به کلانتری رفتم و از او شکایت کردم و با مادرم در میان گذاشتم اما روز حادثه من ساعت 9 صبح بود که از منزل خارج شدم و چون (س.) چند روزی بود فرار کرده بود او را دیدم و متقاعد کردم که به خانه برگردد پس از خرید در حال برگشتن بودیم که یک موتور سوار با ترک نشین از بغل ما رد شدند و متلک انداختند و میخواستند ما را اذیت کنند و تا نزدیک های پارکی که نزدیک آنجا بود دنبال ما آمدند که در همین حین (ر.) و (ح.) را دیدم هرکدام یک موتورسیکلت داشتند از بغل ما رد شدند که سلام علیک کردند من به (ر.م.) گفتم یک موتوری به ما گیر داده بود ما را از سهرابیه میپایید که من سوار موتور (ر.م.) شدم و (س.ف.) سوار موتور (ح.ر.) شد چون داداش کوچک (ح.ر.) همراهش بود اول همراه آنها به درختی رفتیم و برادر(ح.ر.) را به دکتر بردیم و به مادرش دادیم بعد از آن به حصارک پایین رفتیم خیابان مالک اشتر رفتیم
و داشتیم از آنجا رد میشدیم که من یک نفر به نام (ر.) که قبلاً در فردیس همسایه ما بود را دیدم و با او سلام و علیک کردم و بعد همگی به سمت مهرشهر رفتیم و از حسن آباد داشتیم رد میشدیم ساعت حدوداً یک بعد از ظهر بود که دوباره آن دو نفر موتور سوار ما را دیدند من به (ر.م.) گفتم اینها همان موتورسوارهایی هستند که صبح ما را اذیت کردهاند بیا از یک جای دیگری برویم که کمی بالاتر از اخترآباد (ر.م.) آنجا ایستاد (س.ف.) و (ح.ر.) از جلو میرفتند که یکدفعه آن دو نفر موتور سوار دنبال شخصی که فوت کرد و دوچرخه داشت رفتند وارد آوردهاند که اول یکی از آن موتورسوار که قیافهاش سیاه بود و پیراهنش مشکی هم پوشیده بود روسری مرا کشید که من نیز به او فحش دادم و سنگ برای او پرت کردم و بعد به زور گفتم فرار کنیم (ر.م.) موتورش را روشن کرد در حال حرکت بودیم که دوباره یکی از آن موتور سوار روسریام را کشید من جیغ کشیدم (س.ف.) و (ح.ر.) نیز آنجا آمدند من از موتور پیاده شدم آن شخص دوچرخه سوار اول به سمت من آمد و دست به سینه من زد و گفت باید تو را با خود ببرم
و زمانیکه (س.ف.) نیز آمد با او صحبت کرد یکی دیگر از آن افراد روسری(س.ف.) را کشید من نیز عصبانی شدم به آنها فحش دادیم هر چهار نفری سوار شدیم و از دست آنها فرار کردیم آن شخص دوچرخه سوار که فوت کرد ترک موتور نشست و دنبال ما آمدند (س.ف.) را از موتور پایین کشید که (س.ف.) جیغ زد من و (ر.م.) برگشتیم و به آن شخص گفتیم چی از جان ما میخواهی و هرکاری کردیم (س.ف.) را ول نکرد و گفت من مکان دارم باید شما را به آنجا ببرم من نیز عصبانی شدم و به آنها فحش دادم یکی از آنها اول با چوب زد و من هم به او سنگ زدم (ح.ر.) و (ر.م.) موتور هایشان روشن بود و خواستند بروند آن مشخص که فوت کرد نزدیک من آمد و خواست مرا بگیرد که من نیز ناراحت شدم دست به جیبم کردم چاقو را درآوردم و به او گفتم نزدیک من نیا تو را میزنم که گفت اگر جرأت داری بزن که دوباره نزدیک شد من درحالی که چاقو دستم بود به سمت(ر.م) و (ح.ر) فرار کردم دوباره مرحوم به دنبال من آمد که چاقو را به طرف او گرفتم و یک ضربه فکر کنم به روی بازو او زدم چاقو را انداختم سمت (س.) رفتم و ضربه دیگری نزدم
و بقیه اظهارات قبلی خود را تکرار نموده است و در برگ 60 و در حالیکه گریه میکند به قتل اعتراف نموده و گفته است من عذاب میکشم نگذارید خون یک جوان پایمال شود (س.) و (ر.) را آزاد کنید تا بروند من از ناموسم دفاع کردم قتل را قبول دارم کبودی روی گردن من به وسیله یکی از آن موتور سوارها که پیراهن مشکی و قیافه مشکی داشت گردن مرا گرفت و فشار داد (م.ت.) موتور سوارها را از قبل نمیشناختم و مرحوم را هم ندیده بودم او میخواست گردن کلفتی بکند که این اتفاق (ر.) و (ح.) را 5 روز بود میشناختم از (ر.م.) مجدداً در تاریخ 13/12/83 تحقیق شده و اظهارات قبلی خود را تکرار نموده و (ح.ر.) هم خود را معرفی و در تحقیقی که از وی شده گفته است (س.) و (م.) را سوار موتور کردیم به سمت بی سیم از اکبرآباد میرفتیم که دو موتور سوار جلوی ما را گرفتند
و گفتند اینجا محل مال ماست چه میخواهید در این حین یک نفر هم با دوچرخه سررسید(مقتول) که با آن دو نفر دوست بود (ی.)، (م.) را از موتور پایین کشید و (م.) از موتور پیاده شد آنها را دنبال کرد و یکی از موتور سواران از موتور پیاده شد و (م.) را مسخره کرد و میخندیدند که (م.) اعصابش خورد شد آنها را دنبال کرد به شخص موتور سوار که رسید با ضرباتی با چاقو به مقتول وارد کرد و مقتول هم افتاد دوستان مقتول (م.) را گرفتند ما هم ترسیدیم و فرار کردیم چاقو را (م.) از جیبش درآورد دسته یونجی داشت
و ضامندار بود ما شبها با (س.) و (م.) میخوابیدیم یک شب در طویلة (ح.ت.) در خیابان دوم خوابیدیم و یک شب در منزل همسایه یعنی مادر رفیقش خوابیدیم، من بغل (س.) میخوابیدم و (ر.) هم بغل (م.) میخوابید من کاری با (س.) نکردهام فقط بغل او میخوابیدم و تا صبح صحبت میکردیم تا خوابمان ببرد قصد ازدواج با او را داشتم ولی حالا حاضر نیستم با او ازدواج کنم و (ر.) هم بغل (م.) میخوابید ولی از همبستری آنها اطلاعی ندارم و در موقع درگیری مقتول (م.) را حول میداد که (م.) با چاقو او را زد در تاریخ 15/12/83 در نزد بازپرس نیز ضمن تکرار مطلب خود اضافه کرده پس از درگیری بین (م.) و موتور سوارها دوچرخه سوار نیز آمد با یکدیگر جر و بحث میکردند قدم از ما دور شدند جر و بحث بالا گرفت خودم دیدم (م.) با چاقو ضامندار به سینه و بازوی مقتول ضربه زد چاقو ضامندار در حدود 20 سانتیمتر بود ما ترسیدیم و فرار کردیم در تاریخ 15/12/83 (م.ف.) در بازپرسی ضمن قبول اتهام گفته مقتول هیچ چیزی در دست نداشت من او را زدم (ر.م.) نیز اظهارات او را تکرار و تایید نموده در برگ 82 پرونده و 126 خانم (ف.م.) مادر مقتول در آگاهی و بازپرسی حاضر شده و ضمن شکایت از متهمه مصراً درخواست صدور حکم قصاص را نموده و اضافه کرده است پدر مقتول فوت کرده است.
در تاریخ 15/12/83 مواجهه حضوری بین (م.ف.) و (س.ف.) و (ر.م.) و (ح.ر.) انجام و (م.) ضمن تکرار مطالب و اقاریر قبلی گفته است درگیری من با دو موتور سوار بود که یکی از آنها مرا از موتور پایین کشید، من جیغ زدم (ح.) و (س.) برگشتند آن شخص دست به سینه من زد
و روسری مرا کشید من او را با سنگ زدم ولی او مرا ول نمیکرد یکی دیگر که پیراهن مشکی داشت (س.) را گرفته بود من فرار کردم در این لحظه شخص مرحوم مرا گرفت ولم نمیکرد (ر.) و (ح.) چیزی به آنها نمیگفتند من چاقو را از جیبم درآوردم آن شخص را تهدید کردم گفتم اگر مرا ول نکنی تو را میزنم که مرا ول نکرد من هم چون عصبانی بودم به خاطر ناموسم دو ضربه چاقو روی قلب و روی بازو او زدم (ر.) به (ح.) گفت پسره چاقو خورده فرار کنیم آن دو فرار کردند من و (س.) هم ترسیده بودیم فرار کردیم و چاقو را در یکی از خانه ها انداختم
و بعد هم خودم به مامورین نشان دادم اظهارات او را (س.) تایید و دو نفر دیگر هم او را تایید و صورتجلسه را امضا نمودهاند. از (م.ت.) و (س.پ.) دو موتور سواری که مسبب درگیری بودهاند تحقیق شده هر کدام در صفحات 91 الی 96 موضوع را به نحوی توصیف کرده و در تاریخ 17/12/83 بین (ح.) و (ر.) و آن دو نفر مواجهه حضوری انجام و آن دو را مورد شناسایی و در تاریخ 18/12/83 (ر.م) در بازپرسی گفته است علت و سبب درگیری (م.ت.) بوده زیرا او بود که با (م.) درگیر شده از موتور پایین کشید و (س.) را گرفت
و روسری او را کشید و (م.) هم در همین جلسه اظهارات او را تایید کرده و گفته ابتدا (م.ت.) متلک گفت و ول کن نبود و مصر. روسری (س.) را کشید و مرا از موتور پایین آورد و مرحوم فقط میگفت ما مکان داریم کل درگیری را (م.) شروع کرد و حین اظهارات (س.ف.) نیز تایید کرده است صفحات 115 و 116 صورتجلسه مواجهه حضوری بین (م.ف.) و (س.ف.) و (ر.م.) و (ح.ر.) و (م.ت.) و (س.پ.) طرفین درگیری است که هرکدام تمامی اظهارات قبلی خود را تکرار نمودهاند.
برگ 127 پرونده صورتجلسه معاینه جسد و تشریح به شماره 2077 مورخه 10/12/83 تنظیمی در پزشکی قانونی کرج است که ضمن تشریح جسد و گزارش آثاری از درگیری در بدن جسد یک بریدگی دوکی شکل در کتف چپ و یکی هم به صورت مایل در بین دنده های چهارم و پنجم در اطراف پستان و مسیر از بالا به پایین و با عمق زیاد و با نفوذ به داخل حفره جنبی اعلام و در برگ 240 پرونده علت مرگ را پارگی قلب و عوارض ناشی از آن در اثر اصابت جسم تیز و برنده نامشخص اعلام نموده است.
از صفحه 136 به بعد پرونده ای است در رابطه با شکایت خانم (ف.د.) از (م.ف.) و (ج.) و شخص دیگری به نام (ج.) در تاریخ 13/125/83 با این مضون که شاکیه مدعی است دخترش به نام (ف.ب.) به وسیله (م.) اغفال شده و مدتی است از خانه متواری و خود فروشی مینماید
و ظاهراً افراد مشروحه اعضا باندی میباشند که دختران را فریب میدهند و دختر مرا هم فریب داده به جای نامعلومی بودهاند و هر کاری که از دست آنها برآید انجام میدهند و اکنون در منزلی در اخترآباد که منزل مجردی است حضور دارد و با پسرم به آنجا رفته بودیم
و به طرف ما حمله کردند و تعدادی پسر و دختر در آنجا بودند مامورین به محل رفته و شخصی به نام (ع.الف.) را در محل خانه دستگیر مینمایند که در حال انتقال وسایل خراب از منزل بوده است و در تحقیقی که از او شده گفته است این منزل محل تجمع دختران فراری است خواهر (ن.ب.) هم در آنجا بوده و شخصی به نام (ش.) آمده و او را برده است و من هم پتو برای (ش.) آورده بودم تا به حال چندین دختر فراری را در این منزل دیدهام که (ش.) با دختران کارهای زشت انجام میداد و من هم پتو و بخاری برقی برای آنها آوردهام و در 147 گفته است 4 شب پیش سه پتو برای (ش.) و (ف.) بردم که با هم زندگی میکردند دیشب به آنجا رفتم (ف.) میگفت نمیخوام به منزل بروم داشتم وسایل خود را میبردم که دستگیر شدم دو دختر دیگر به نام های (س.) و (م.) هم که فراری بودند همراه او بودند (ش.) اول با (م.) دوست بود و (م.)، (ف.) را به (ش.) معرفی نمود (م.) سابقه دار است دختران فراری را اغفال میکند و مدت 2 ماه است که فراری است سه دختر به نام های (م.) و (س.) و (ف.) با (ش.) بودند

و در نزد بازپرس هم جریان را به همین نحو بیان کرده و در تاریخ 9/12/83 یعنی روز وقوع قتل (ف.ب.) در آگاهی حضور داشته گفته است حدود یک هفته است که متواری شده به همراه (ج.)، (ش.)، (ر.)، (م.)، (ج.)، (م.) و (س.) در منزلی در اخترآباد رفتهایم و با (ج.) در حد زنا رابطه داشتهام وی فروشنده مواد مخدر است و در برگ 155 اضافه کرده که مرا (م.) اغفال نموده و وادار کرد که از منزل فرار کنم و تاسوعای امسال با او فرار کردم و مرا به همین منزلی که در اخترآباد است برده و بقیه جریان را مفصلاً توضیح داده است متهمین دیگر از جمله (م.) و (س.) که در این زمان از جهت اتهام قتل بازداشت بودهاند تحقیق
شده و به نحوی مراتب را تایید ولی (م.) گفته است من در اغفال او نقشی نداشتهام ولی (ر.م.) ارتباط با (س.) و (م.) و (ف.) را اقرار نموده و (ج.الف.) دستگیر حضور (م.) و (س.) و (ف.) را در منزل مذکور تایید و اظهارات (م.) ر در رابطه با شکستن شیشه اتومبیل خود تایید نموده و در تاریخ 30/1/84 در این پرونده (م.ف.) قتل را پذیرفته و گفته است که قبول دارم که دو ضربه وارد کردهام و یکی به سینه مقتول و یکی به بازوی او ولی شکایت موضوع این پرونده را قبول ندارم و (س.) نیز گفته است قتل کار عمهام بوده ولی رابطه نامشروع را قبول دارم
و خانم (م.ف.) در تاریخ 3/5/84 در مقام بیان آخرین دفاع نیز اقاریر قبلی خود را اقرار و اعتراف و تایید نموده است. در جلسه دادرسی تنها ولیدم خانم (ف.م.) با ابلاغی قانونی وقت دادرسی حاضر نشده و متهم هم ضمن قبول اتهام قتل و وارد کردن دو ضربه چاقو به همان شکلی که در اقاریر گفته است عنوان نموده که قصد کشتن او را نداشتم ولی از ناموسم دفاع کردم (ر.م.) و (ح.ر.) نیز در جلسه دادرسی جریان واقعه را تعریف و در نهایت هر دو گفته اند درگیری را (م.ت.) و (س.پ.) ایجاد کرده بودند و با (م.) درگیر بودند و میگفتند ما مکان داریم و (ی.) همینکه آمد درگیری را دید به حمایت از دو نفر موتور سوار وارد درگیری شد
و وکیل متهمه نیز ضمن تایید اظهارات متهمه که درصدی اثبات دفاع مشروع بوده است و مدافعات خود را مطرح و درخواست برائت موکله را نموده است و لذا با توجه به مراتب و با اعلام ختم دادرسی پس از مشاوره با استعانت از خداوند سبحان و چنان به شرح زیر مبادرت به صدور رأی مینماید.
رأی اکثریت
در مورد اتهام (م.ف.) متولد 25/1/1366 فرزند (ح.) اهل سنندج و مقیم کرج بدون سابقه کیفری و دایر به قتل عمدی مرحوم (ی.ب.) 23 ساله با توجه به مراتب فوق و صورتجلسه برگ اول پرونده در رابطه با چگونگی دستگیری متهمه و تحقیقات معموله و با التفات به صورتجلسه مواجهه حضوری بین (ر.م.) و متهمه و برادرزادهاش به نام (س.ف.) و با التفات به اظهارات (س.ف.) که در تمام مراحل چگونگی درگیری بین متهمه و دو نفر موتور سوار و مقتول را تشریح نموده و در ذیل صورتجلسه برگ 36 پرونده نیز اظهارات (ر.م.) را تایید و در نزد بازپرس نیز به کرات اعلام نموده که قتل مرحوم (ی.ب.) به وسیله عمهام به نام (م.ف.) صورت گرفته
و تنها او بوده که چاقو داشته و در درگیری شخص دیگر حامل چاقو نبوده است و نظر به صورتجلسه برگ 37 پرونده که متهمه اعتراف به قتل نموده ولی در واقع قصد داشت که موضوع را منحرف کند و از مسیری واقعی خارج نماید که در نهایت مجدداً دو صورتجلسه بعدی با اصلاح اظهاراتش در این صورتجلسه واقعیت امر را تازگویی نموده است و نظر به صورتجلسه برگ 40 پرونده در رابطه با نظر پدر متهمه که حکایت از عمق ناراحتی او نسبت به فرزند و نوه اش مینماید و با توجه به مفاد گواهی پزشکی که در مورد متهمه صادر شده
و وضعیت او را توصیف کرده و در برگ 55 آثار متعددی از خودزنی قدیمی در نقاط مختلف بدن متهمه گزارش و حکایت از سحت ادعای وی مینماید و با عنایت به اظهارات وی در برگ 57 پرونده در رابطه با علت فراری شدن او از منزل مطرح شده و ابتدا آن موید آن است که متهمه قبل از حادث شدن این علت هم 8 روز از منزل متواری بوده است و با توجه به اظهارات (ر.م.) و (ح.ر.) دو تن از دوستان صمیمی متهمه که در مراحل مختلف و خصوصاً در جلسه دادرسی جریان واقعه و قتل را به تفصیل گواهی داده و هر دو گفتهاند که تنها فردی که در درگیری چاقو داشت متهمه بوده و به جز او کسی حامل چاقو نبوده و ضربات وارده بر بازو و قلب مقتول تنها وسیله (م.ف.) صورت گرفته و اظهارات (ح.ر.) در رابطه با شبی که متهمه به همراه برادرزادهاش (س.ف.) که در آن موقع 14 سال سن داشته
و بیتوته کردن آن ها در طویله و ساختمان های نیمه ساخت و مناطقی از این قبیل جاها در برگ 72 پرونده و با التفات به صورتجلسه مراجهه حضوری مورخه 15/12/83 در برگ 84 پرونده و اظهارات (الف.م.) و با توجه به اظهارات (م.ت.) و (س.پ.) و نظر به صورتجلسه بازسازی صحنه قتل که توسط متهمه و (س.ف.) و (ر.م.) و (ح.ر.) صورت گرفته و (م.ف.) جریان واقعه را شرح و علت درگیری را حضور دو موتورسوار (م.ت.) و (س.پ.) اعلام و در نهایت گفته است ضربات وارده بر مقتول به وسیله اینجانب صورت گرفته و دیگران در صحنه نیز آن را تایید نموده و مراتب در فیلمی که از صحنه گرفته شده کاملا احراز میگردد و با هدایت به صورتجلسه معاینه و تشریح جسد و اینکه دو ضربه چاقو در جسد گزارش گردیده و در همان جراحاتی است که توسط متهمه وارد شده و او وارد کردن آنها را اعتراف و گواهان نیز آن را شهادت داده و با اوضاع و احوال هم کاملا مطابقت دارد و نظر به تصاویر گرفته شده از جسد که نشانگر ورود ضربات چاقو به نقاط مختلف بدن مرحوم است و با مقایسه مشخص میشود که در واقع همان ضرباتی است که به وسیله خانم (م.ف.) وارد شده و او به کرات وارد کردن آن دو را اعتراف نموده و با توجه به مفاد پرونده پیوست که در رابطه با شکایت خانم (ف.د.) از (م.ف.) و اشخاص دیگری که مورد اغفال دخترش (ف.ب.) تشکیل شده
و همچنین اظهارات (ف.ب.) و (ر.م.) و دیگر متهمین که وجود محل و خانه فساد مورد ادعای شاکیه را تایید مینماید و ظاهرا محل سکونت متهمه و افراد دیگری بوده که در پرونده اسامی آنها اعلام شده است و اینکه اسامی دایرکننده به دلیل قبح عمل و نوع اتهامش هنوز شناسایی نگردیده و با توجه به اظهارات متهمه در این پرونده که گرچه در صدد رد اتهامات وارده در آن بوده ولی در نهایت قتل و وارد کردن دو ضربه چاقو به بازو و قلب مرحوم را مصراً اقرار نموده و با توجه به کشف چاقوی آلت قتل که ضمیمه پرونده است و همان چاقویی است که قبل از کشف شده به وسیله متهمه (ر.م.) و (ح.ر.) و (س.ف.) تعریف شده و پس از کشف به وسیله متهمه گفته است همین چاقو بوده و از مدتها پیش در جیب خود داشته و حسب اظهارات (ر.م.) به منظور دفاع از خودش آن را حمل نموده و وضعیت چاقوی مکشوفه آلت قتل بیانگر افکار و تصورات متهمه میباشد خصوصا اینکه چاقوی مذکور قابلیت استفاده عقلانی نمیتواند داشته باشد و موارد استفاده آن ظاهراً همین است که صورت گرفته و متهمه نیز به همین منظور آن را تهیه و با خود حمل مینموده است
و گرچه مورد بررسی نشده ولی حسباظهار (ر.م.) که از دوستان صمیمی و همیشگی مشارالیها بوده یک بار دیگر هم در شعبان آباه از آن استفاده شده و شخصی را مجروح نموده است و با توجه به اظهارات (ر.م.) در برگ 148 پرونده در رابطه با حضور متهمه و (س.) و (ف.) در خانه فساد و چگونگی عمل متهمه در معرفی (ف.) به (ش.) با التفات به اظهارات (ع.الف.) شخصی که تدارکات ملزومات و تغذیه افراد ساکن در خانه فساد مذکور را به عهده داشته و چگونگی روابط فیمابین ساکنین را تشریح نموده است و با توجه به اظهارات (ف.ب.) در صفحه 155 که در رابطه با نقش متهمه بیان گردیده و در برگ 162 در نزد بازپرس نیز چگونگی ارتباط متهمه با افراد را توضیح داده است و با توجه به اظهارات (ج.الف.) و صورتجلسه مورخه 30/1/84 در نزد بازپرس در صفحه 223 و با توجه به اقاریر و اعترافات متهمه در همه مراحل اعم از تحقیقات و دادرسی و اینکه او وارد کردن ضربات چاقو به قلب و بازوی مقتول را پذیرفته و اقاریر او با اوضاع و احوال پرونده و اظهارات گواهان صورتجلسه معاینه و تشریح جسد و تصاویر گرفته شده از جسد کاملا مطابقت دارد
و تردیدی در این نمیتوان داشت ولی ادعای او بر اینکه در مقام دفاع از ناموس مرتکب شده و عمل حمد را دفاع مشروع میداند موجه نمیباشد زیرا الف: درگیری اصلی بین متهمه و در لغوی بوده که با موتور برده اند به نام (م.ت.) و (س.پ.) و در واقع آنها هستند که ابتدا به متهمه و همراه او (ر.م.) برخورد و همانگونه که (ر.م.) و (ح.ر.) و همچنین در جریان تحقیقات مقدماتی و همچنین در جلسه دادرسی گفتهاند مزاحمت ایجاد کرده و اعلام کردهاند که ما نیز جا و مکان داریم او را باید به ما بدهید و در این لحظه اصولاً مقتول حضور نداشته که با این تفکر و تصور دو نفر موتور سواران در جریان اصل قضیه باشد.
ب: حسب محتویات پرونده و اظهارات گواهان پس از درگیری بین متهمه و دو نفر موتور سوار و پرتاب سنگ از سوی (م.ت.) و اصابت به کیلومتر شمار تلفن (ح.ر.) به مقتول (ی.ب.) با دوچرخه وارد شده و با مشاهده درگیری و دیدن دو نفر دیگر در صحنه به حمایت از دوستان خود برخاسته وارد درگیری شده و پرونده حکایتی از آن ندارد که او متوجه اصل و علت درگیری بوده است ج: حسب اظهارات گواهان و اظهارات خود متهمه پس از درگیری اولیه هر دو بر ترک موتور (ر.م.) و (ح.ر.) سوار شده و قصد رفتن را داشته اند که (م.ت.)، (س.) را از ترک موتور پایین کشیده و با کشیدن روسری او قصد بردن مشارالیها راداشته که در این لحظه متهمه از ترک (ر.) پیاده شده و به او حمله و مقدمتاً چاقو را از جیب خود بیرون آورده و به جلو رفته است از مفاد اظهارات گواهان و مدافعات متهمه در صورتجلسه تنظیمی و تحقیقات انجام شده چنین استنباط میگردد که اصولاً درگیری فیزیکی آنچنان که حکایت از قصد مجرمانه مقتول در بردن متهمه درگیر نشدند
و از اظهارات خود متهمه در صفحه 84 پرونده نیز این عدم وقوع درگیری حاصل میشود چنانچه در صفحه 107 در نزد بازپرس هم گفته است ابتدا (م.ت.) به من متلک گفت و ول کن نبود و آمدند و با من درگیر شدند و (م.ت.) روسری (س.) را کشید و من از موتور پایین میکرد و مرحوم میگفت ما مکان داریم بیا برویم بنابراین متهمه در این صورتجلسه صراحتاً گفته است که مقتول همین جمله اخیرالذکر را بیان کرده و همانگونه که خود متهمه در صفحه 90 اعلام کرده کبودی روی گردن وی به وسیله یکی از آن دو موتور سوار که پیراهن مشکی به تن داشته و قیافه اش هم مشکی بوده و حسب محتویات پرونده و ملاحظه فیلم بازسازی صحنه (م.ت.) میباشد ایجاد شده
و علت آن هم فشاری بوده که به وسیله وی بر گردن مشارالیها وارد آمده بنابراین همین موضوع موید عدم وقوع درگیری متهمه و مقتول است که دو بند گذشته توضیح داده شده و گواهان حاضر در صحنه درگیری نیز آن را به کرات عنوان و از سوی (س.ف.) نیز تایید شده است. س: حسب اظهارات گواهان دو موتور سوار از مدتها قبل و حتی در اول وقت روز واقعه در تعقیب متهمه و (س.ف.) و با توجه به سابقه و برخورد آنها در محل قتل روشن است که تنها آنها بودهاند که درصدد ایجاد مزاحمت و احتمالاً به دست آوردن دو دختر فراری بودهاند که مقتول پس از درگیری وارد شده و صرفا به حمایت از دو نفر فوق و بدون توجه به علت درگیری وارد معرکه گردیده است س: آنچه از سری دو نفر موتور سوار (م.ت.) و (س.پ.) عنوان شده هم در حد حرف و صحبت بوده و به مرحلهای رسیده که به توان گفت نیاز به استفاده از چاقو از جانب متهمه بوده خاصه اینکه همین موضوع ارتباطی با مقتول که صرفاً گفته ما جا و مکان داریم بر فرض صحت اظهارات متهمه ندارد و نمیتواند توجیه کننده عمل ارتکابی از سوی خانم (م.ف.) باشد ش: علاوه از متهمه و خانم (س.ف.) و دو نفر دیگر از جوانان قدرتمند که از همراهان آنها بودهاند (ر.م.) و (ح.ر.) در صحنه حضور داشته و شاهد ماجرا بودهاند بنابراین امکان تجاوز به عنف به متهمه و (س.ف.) متصور نمیباشد و برفرض که آن دو را هم به بازور با خود به میبردند امکان سریع دسترسی به نیروی انتظامی وجود داشت خاصه اینکه فاصلهای زیاد تا مقر مامورین دولتی نبوده است از طرفی با توجه به محتویات پرونده و وضعیتی که متهمه دارد و فیلم بازسازی صحنه هم قابل تشخیص میباشد
و پس از ختم دادرسی هم از او دیده شده تا مکان دست درازی به وی وجود نداشته وجود چاقوی مکشوفه با وصفی که گفته شده است نمیتواند مجرز وارد کردن چاقو به قلب راکب دوچرخه ای باشد حسب اظهار گواهان در صحنه در دادگاه فقط به قصد حمایت از آن دو وارد صحنه درگیری شده است ص: تناسب بین عمل متهمه و اقدامات انجام شده از سوی مقتول وجود ندارد (ر.م.) در دادگاه گفته است همین که (م.ت.) درگیری را آغاز کرد و با پرتاب سنگ شدت گرفت و از طرفی با (س.) هم درگیر شد و قصد داشت روسری او را بردارد خانم (م.ف.) از ترک موتور پیاده شد و چاقو را از جیبش درآورد و یک مرتبه دیدم پیراهن سفید (ی.) خونی است و معلوم میشود که متهمه به خاطر نجات (س.) از دست (م.ت.) در سر راه خود با چاقو به قلب مرحوم (ی.ب.) فرو کرده و دراین مرحله هیچ درگیری بین آن دو گواهی نشده است ط: بر فرض که بین متهمه و مقتول درگیری فیزیکی هم بوده با توجه به اینکه مقتول هیچ وسیله ای حسب الاظهار خود متهم و گواهان در دست نداشته و تنها چاقو در دست متهمه بوده بنابراین عمل ارتکابی از سوی مشارالیها بیش از حد لازم بوده
و نمیتواند در قابل دفاع مشروع مورد توجه قرار گیرد ع: محل درگیری و ساعت درگیری که دو بعدازظهر بوده خصوصاً با حضور دو نفر همراهان متهمه ایجاب نمیگردد که متهمه برای ختم یک درگیری ساده و با مزاحمت از چاقو استفاده و آن را ابتدائاً در قلب طرف وارد نماید و لذا عمل ارتکابی بیش از حدلازم صورت گرفته از طرفی محل واقعه پر رفت و آمد و افرادی هم در محل حضور داشته اند از جمله سه نفر کشاورز که مشغول کار کشاورزی و یک راننده نیسان همانگونه که (ر.) در صفحه 320 پرونده گواهی داده آن ها را دیده و لذا برای استمدادان آنها وجود داشته و علت عدم توجه افراد هم این بوده که چناچه (ر.) در جلسه دادگاه بیان نموده واقعه در چند لحظه ضربات چاقو به سرعت وارد گردیده و فرصت برای استمداد باقی نبوده است غ: دلیلی در پرونده وجود ندارد که مقتول در صدد تجاوز به متهمه باشد و صرف قصد هم اگر باشد دلیلی بر مشروعیت قتل منتسب به متهه نمیتواند باشد و اصولا مقتول با دوچرخه بوده و مقتول نیست که در صدد بودن متهمه و (س.ف.) بوده آن هم در حضور دو تن همراهان جوان و پر قدرت آنها ف: دفاع در مقابل کل متناسب با خطری نبوده که او را تهدید میکرده گرچه در آن موقع خطری جدی هم متوجه ……….
و عمل ارتکابی از سوی متهمه لزومی نداشته و نمیتوان گفت که دفاع متوقف به قتل بوده ( ماده 629 قانون مجازات اسلامی) در برابر فرض آنان که آن دو اجنبی در آن سکونت داشته و وجود چاقویی در جیب او با وصفی که از آن شده و با مشاهده هم میتوان متوجه شد ظاهراً خطری او را تهدید نمیکرده و توانایی مقابله با آنها را هم نداشته است چنانچه در محل درگیری فیزیکی به همین صورت عملی شده است با توجه به اظهارات پدر متهمه در برگ 49 و اظهارات گواهان در پرونده پیوسته و گواهی (ر.) و (ح.ر.) و چگونگی روابط فی مابین او و متهمه و (ح.) و (س.ف.) و اینکه ظاهراً متهمه بوده که موجب اغفال دختربرادرش که در آن موقع 14 ساله بوده است، گردیده و اینکه او را در اختیار دیگران از جمله (ح.ر.) قرار دهد ابائی نداشته دیگر موضوع ادعای دفاع از ناموس نمیتواند مصداق عقلی داشته باشد بنابراین ادعای او براینکه در مقام دفاع از ناموس خود و برادرزادهام مرتکب قتل شدهام با هیچ یک از موازین قانونی در برگ 54 به آن اشاره شده او از لحاظ ناموسی سلامت داشته
و او نگران این امر بوده است نه در مورد خودش اظهارات (ف.ب.) در رابطه با وضعیت اخلاقی اجتماعی متهمه موید امر است که اظهارات (ع.الف.) تدارک کننده مایحتاج خانه فساد مذکور در پرونده حسب بر حضور چند روزه متهمه و برادرزادهاش در آن خانه میباشد و این عمل که با وجود چاقویی که تنها مورد استفادهاش قتل و خونریزی است و متهمه همه جا با خود داشته و با قدرت و شهامت شبها را حسب الاظهار (ح.ر.) در طویله و ساختمانهای نیمه ساز و یا کوچه بیتوته میکرده دادرسی از کسی با چیزی که نداشته چگونه میتوان پذیرفت که در آن روز و در صحنه درگیری ما وصفی که از آن شده و محرز بوده که برای نجات جان خود و برادرزادهاش از چاقو استفاده کرده و در قلب جوان 23 سالهای وارد و او را به قتل برساند
و گذامیاران نتیجه گران که عدل متهمه همانگونه که به کرات خودش گفته و گواهان هم که شاهد واقعه بودهاند گفتهاند صرفاً در اثر یک لحظه عصبانیت صورت گرفته و هیچ منطقی قابل توجیه نمیباشد که آنچه از محتویات پرونده استنباط میشود متهمه در حیطه اطاعت از پدرش نبوده و همانگونه که خودش هم گفت از زمانی که به وسیله شخصی به نام (ح.) ازاله بکارت شده که حسب گزارش پزشکی قانونی قدیمی هم بوده به کرات مورد عمل …. قرار گرفته از منزل متواری شده و ظاهراً تصمیمی هم به مراجعت به خانه را نداشته و با وصف فوق چنین فردی برای دفاع از ناموس در آن صحنهای شود که خطری آنچنانی او را تهدید نمیکرد و لزومی نداشته که او برای رهایی از آن مهلکه شخصی را با چاقو به قتل برساند ل: منظور از هتک ناموس مذکور در بند الف از ماده 629 قانون مجازات اسلامی آن است که عمل تجاوز به عنف در شرف انجام باشد و راهی برای طرف جز قتل یا ضرب و جرح نباشد و حال آنکه حرکات و اعمال (م.ت.) که آغازکنندگان واقعی درگیری بودهاند از محدوده حرف و قصد خارج نشده و درگیری همان محل بوده
و تجاوز به عنف هم در محل مذکور غیرممکن بوده است و عمل آن دو در حد مزاحمت به آن دو بوده که پرونده هم در این رابطه تشکیل و اقدامات قانونی صورت گرفته و این مقدار نمیتواند از محرز ارتکاب قتل در مقام دفاع ناموس تلقی شود خصوصاً اینکه خود متهمه در صفحه 60 پرونده پس از توضیح جریان درگیری با دو نفر موتور سوار گفته است و چون دوچرخه سوار گردن کلفتی کرد این اتفاق افتاد که میتوان گفت در واقع علت قتل مرحوم (ی.ب.) همین بوده نه چیز دیگری بنابراین علیرغم اینکه اثبات دفاع مشروع در قتل جمع بودن کلیه شرایط مقرر در مواد 64 و635 الی 639 قانون مجازات اسلامی لازم است و حتی اگر یکی از شرایط هم حاصل نباشد دفاع مشروع تلقی نمیشود و عمل ارتکابی از سوی (م.ف.) و استفاده از چاقو و قتل مرحوم (ی.ب.) حتی با یکی از شرایط مقرر در موادها کند در فوق هم مطابقت نداشته
و ادعای مشارالیها و وکیل او دوابع مورد و همچین موردی که از لحاظ صلاحیت دادگاه در جریان محاکمه عنوان گردیده با توجه به تاریخ تولد متهمه 25/1/1366 میباشد موجه نبوده و هر دو آنها مردود اعلام میگردد و لذا با توجه به مراتب فوق و اینکه (س.) در صفحه 26 گفته است که مرحوم به عمه ام آمد و در جریان درگیری گفت من مثل آنها نیستم تو را میزنم و با عمه ام درگیر شد و مجروح شد و علت اصلی درگیری (م.ت.) بود و در صفحه 107 هم گفته که (م.ت.) کاپشن مرا درآورد روسری مرا درآورد، سنگ زد، گفت مکان دارم قصد داشت ما را ببرد و عمه ام قصد داشت از من دفاع کند و با چاقو مرحوم را زد و حکایت از این دارد که او در تفکر ربودن متهمه نبوده و همان گفته (ر.م.) و (ح.ر.) که گفتهاند او صرفاً در جریان درگیری به محض ورود با دوچرخه به حمایت از (م.ت.) و (س.پ.) وارد صحنه درگیری شده واقعیت است
و عمل متهمه هم نسبت به وی با توجه به آلت و محل اصابت که قلب بوده است نوعاً کشنده چون قصد وارد کردن ضربه با چاقو را هم با توجه به اینکه همیشه همراهش بوده و طبع چاقوی مکشوفه هم چنین اقتضایی را دارد داشته بنابراین اتهام منتسب به وی ثابت و محرز میباشد و چون تنها ولیدم هم شکایت خود را تحت عنوان قتل عمد مطرح و درخواست صدور حکم قصاص را نیز نموده است لذا مستنداً به مواد 205 و بندب از ماده 206 و 230 و 231 بند اول از جهت اینکه متهمه درهمه مراحل اعم از تحقیقات و دادرسی اتهام قتل را پذیرفته و وارد کردن ضربه چاقو به قلب مرحوم (ی.ب.) را که موجب قتل او شده اقرار دارد و حسب بند چهارم از ماده مذکور برای دادگاه علم و یقین حاصل است که با سبق تصمیم چاقو را همراه داشته
و در قلب مقتول وارد کرده و ماده 232 و 233 از این باب که متهم با اختیار و قصد و درکمال سلامت و بلوغ شرعی و قانونی اقرار نموده و دلیلی هم در پرونده وجود ندارد و ایرادی هم در رابطه با اینکه جنون داشته باشد نشده و سلامتی عقلی وی از ظاهر او هم قابل استنباط میباشد و ماده 264 و 265 قانون مجازات اسلامی حکم بر محکومیت خانم (م.ف.) فرزند (ح.) به یک بار قصاص نفس بابت قتل عمدی مرحوم (ی.ب.) 23 ساله صادر و اعلام مینماید چاقوی مکشوفه ضبط گردد رأی صادره حضوری است و ظرف بیست روز پس از ابلاغ قابل تجدیدنظرخواهی در دیوانعالی کشور میباشد.
رئیس شعبه 71 دادگاه کیفری استان تهران
وكیل خوب كیفری
دادنامه شعبه 27 دیوانعالی کشور
تاریخ رسیدگی : 31/2/85
شماره دادنامه :
تجدیدنظرخواه : آقای (ک.ز.) وکیل متهمه خانم (م.ف.)
تجدیدنظر خوانده : ولیدم مرحوم (ی.ب.)
تجدیدنظرخواسته دادنامه شماره 125ـ16//11/84 صادره از شعبه 71 دادگاه کیفری استان تهران
تاریخ ابلاغ دادنامه به تجدیدنظرخواه 16/11/84 تاریخ وصول دادخواست تجدیدنظر 3/12/84
مرجع رسیدگی : شعبه 27 دیوانعالی کشور
هیأت شعبه آقایان : محمدرضا بروجردی (رئیس) – مالک اژدر شریفی(مستشار)- سید حسن جعفری(مستشار)
خلاصه جریان پرونده
خانم (م.ف.) فرزند (ح.) متول 25/1/1366، 18 ساله هنگام محاکمه به اتهام قتل عمدی مرحوم(ی.ب.) تحت تعقیب قرار گرفته است به توضیح اینکه در ساعت 14:30 مورخ 9/12/84 مامورین کلانتری 21 م.ش متوجه فرار دو دختر شده که در حین فرار چاقوی خونآلودی را به داخل منزل شخصی در سر راه پرتاب کردهاند آنها را دستگیر و مشخص میگردد که شخصی به وسیله آنها با ضربات چاقو مجروح شده است در تحقیقات اولیه هویت آنها به نام (م.ف.) و (س.ف.) احراز میگردد متعاقباً در ساعت 16:00 اعلام میشود که مجروح به نام (ی.ب.) در بیمارستان به علت وارد شدن چاقو به قفسه سینهاش فوت نمودهاست در تحقیقات اولیهای که از دو دختر دستگیر شده به عمل آمده گفتهاند که صبح از خانه خارج شدیم
و سوار یک اتومبیل پیکان بودیم و بین راه متوجه شدیم که از مسیر خود منحرف شده است ما با سر و صدا او را متوقف نمودیم در این حین دو نفر موتور سوار رسیدند و با راننده پیکان درگیر شدند یکی از آن دو موتور سوار با چاقوی خود او را مجروح کرد و ما کنار ایستاده و نگاه میکردیم و دو نفر موتور سوار سریعاً از محل دور شدند و ما در محل ایستاده بودیم که مامورین آمدند ما را دستگیر کردند
و به همراه مامورین در پی موتور سواران بودیم که در بین راه مامورین یک قبضه چاقو را کشف کردند صفحات 5 و 6 پرونده و از دو نفر به عنوان نام های (م.ت.) و (س.پ.) تحقیق شده گفتهاند ما از پمپ بنزین بر میگشتیم دیدیم دو دختر در حال فرار هستند و دوست ما (ی.) هم چاقو خورده و افتاده و در صدد دستگیری دخترها بودیم که روی ما چاقو کشیدند و فرار کردند و ما هم دوستمان را بردیم بیمارستان صفحات 7 و 8 پرونده و از (الف.الف.) به عنوان گواه تحقیق شده که گفته است روز گذشته مورخ 8/12/83 این دو خانم(متهمان) همراه دو موتور سوار به طرف باغهای پایین خیابان ش.ن میرفتند و بعد از چند ساعت یکی از موتورها چهار نفره بود از جلو من به سرعت رد شد و موتور سوار بعدی موتورش پنچر و با دست میبرد و در تاریخ 9/12/84 جلوی درب باشگاه ایستاده بودم همان دو دختر را دیدم که در حال فرار هستند
و یکی از آنها روسریاش افتاده بود جلو یک ماشین را گرفتند که او سوار نکرد ماشین بعدی آن دو را سوار کرد و نیم ساعت بعد یکی از دوستانم به نام (م.) آمد و پرسید دو دختر را ندیدی که فرار کنند گفتم چرا آنها (ی.) را با چاقو زدهاند صفحه 9 و در تاریخ 9/12/84 بار دیگر از متهمه خانم (م.ف.) توسط نیروی انتظامی تحقیق شده پس از عنوان کردن مطالبی اظهار داشته است حقیقت را میگویم پسره(مقتول) میخواست مرا به زور ببرد و بلا سر من بیاورد من ترسیدم اینها همه در رفتند من قصد زدن او را نداشتم فقط میخواستم او را بترسانم که به من نزدیک نشود
و هر کار کردم او به من نزدیک میشد و حتی فرار میکردم دوبار هم سوار موتور (ر.) دست نکشید که به زور میگفت میخواهم…. چاقو جیبم بود در آوردم خواستم او را بترسانم چاقو را به سمت چپ سینه او زدم و پسره (مقتول) زنده بود و حتی به دوستانش گفت دختره مرا زد چون اسم مرا بلد نبود من دو ضربه یکی به بازو و دیگری به سمت چپ سینه او زدم چاقو کرم رنگ ضامندار که فشار میدادی تیغه آن بیرون میآمد و در مسیر آن را پرت کردم منزل شخصی و به مامورین گفتم چاقو را داخل آن منزل پرت کردم اول فکر کردم که فوت نکرده است ولی بعد که متوجه فوت او شدم منکر قضیه چاقو شدم صفحه 24 و صفحه 37 خانم (س.ف.) 16 ساله گفته است حقیقت این است که عمهام (م.ف.) یک ماه است از منزل فراری است من مدت شش روز است از منزل فرار کردم ساعت 9 صبح به همراه عمهام با (ر.م.) و (ح.ر.) بودیم که هر دوی آنها هر کدام یک موتور سیکلت داشتند من ترک (ح.) بودم و (م.) ترک (ر.) سوار شده بود که اول با هم به درختی رفتیم داداش (ح.) را که بچه است به دکتر بردیم بعد از آن به حصارک پایین رفتیم داخل خیابان مالک اشتر شدیم عمهام در آنجا با یک پسر که اسمش (ر.) صحبت کرد بعد به اتفاق همدیگر با موتور به مهرشهر برگشتیم در آنجا با (ح.) دعوا کردم دو نفر موتور سوار آمدند نزدیک ما در آنجا، یکی از موتور سوارها روسری عمهام را کشید بعد عمه ام سنگ برداشت
و او را دنبال کرد و بعد همان شخص آمد روسری مرا کشید بعد آن شخص که چاقو خورد با دوچرخه به آنجا آمد زمانی که عمه ام آن دو نفر را فحش میداد مرحوم گفت دختر خانم من مثل آن دو نفر نیستم تو را میزنم که عمهام به او گفت بزن ببینم چطوری میزنی عمه ام یک چاقو ضامندار دستش بود من دنبال یکی از آن پسرها بودم ندیدم چه کسی مرحوم را زد وقتی برگشتم آن پسر(مقتول) افتاده بود که من از عمهام پرسیدم چه کسی او را زد که عمهام خودش گفت پسره را با چاقو روی قلبش زدم صفحه 26 چاقو ضامندار فنری بود و متعلق به من بود که به عمهام داده بودم غیر دست عمهام دست کس دیگری چاقو ندیدم و عمه ام گفت او را زدم فرار کنیم
و عمهام چاقو را در یکی از خانهها پرت کرد که محل آن را میتوانم نشان دهم چاقو خونی بود و پسره(مقتول) همهاش میگفت کمکم کنید من اول قصد نداشتم دروغ بگویم اما عمهام مرا مجبور کرد صفحه 27 متهم (ر.م.) دستگیر و از وی تحقیق انجام گردیده که گفته پنج روز قبل با این دو دختر آشنا شدم (م.ف.) را من با موتور گرداندم و (ح.) هم با موتورش (س.) را سوار کرده بود در حال برگشتن بودیم آن دو نفر به این دو دختر گیر دادند و حرف رکیک میزدند و دخترها از موتور پیاده شدند با آنها درگیر شدند ما آنها را از هم جدا کردیم درگیری بالا گرفت (م.ف.) چاقو را از جیبش در آورد و به آن پسره(مقتول) زد همینکه او به زمین افتاد ما فرار کردیم سه کشاورز هم در حال کار کردن بودند و یک راننده نیسان و دو نفر از دوستان پسره(مقتول)هم بودند اگر این گواهان شهادت دهند که من با چاقو زدهام قبول دارم پسره(مقتول) را (م.ف.) وكیل خوب كیفری زد قبلا هم یک نفر را بین خیابان دوم شعبان آباد زده و چاقو مال خود (م.ف.) است و من قبلا هم چاقو را در دست او دیده بودم یک ضربه روی سینه مقتول وارد کرد پسر به (م.ف.) فحش داد او عصبانی شد از موتور پیاده شد و با چاقو او را زد و آن پسر به (م.ف.) ضربه ای نزد صفحه 66 در تاریخ 10/12/84 بین (ر.م.) و خانم (م.ف.) و (س.ف.) مواجه حضوری انجام شده که خانم (م.ف.) گفته است من اظهارات (ر.) را قبول ندارم ولی (س.ف.) اظهارات (ر.) را تایید کرده است ضمناً پدر خانم (م.ف.) پس از مراجعه مامورین به وی گفته است دخترم 40 روز است که از منزل فراری شده و (س.) نوه ام میباشد او نیز بارها از منزل فرار کرده حرف مرا گوش نمیدهند اینها دختر من نیستند حاضرم آنها را بکشند چون دیگر به درد اجتماع نمیخورند در مورد خانم (م.ف.) به شرح برگ 55 اعلام شده پارگی قدیمی در پرده بکارت دارد در اثر دخول مکرر جسم سخت ایجاد شده در مورخ 12/12/84 خانم (م.ف.) از اول جریان را توضیح داده است
و گفته است دفعه اول که از منزل فرار کردم مدت 8 روز طول کشید شخصی به نام (ح.) مرا سوار کرد اتومبیل نمود به منزل خودشان برد دختریام را برداشت من هم بعد از سه روز خجالت کشیدم به منزل بروم به همین دلیل از منزل فرار کردم بعد به منزل رفتم موضوع را به (س.) گفتم و چون (س.) چند روزی بود که از منزل فرار کرده بود او را متقاعد کردم به خانه برگردد پس از خرید در حال برگشتن بودیم که یک موتور سوار دو ترک از کنار ما رد شد متلک انداختند و مقداری هم دنبال ما آمدند در همین حین (ر.) و (ح.) را دیدم گفتم اینها مزاحم ما شدهاند سوار موتورهای آنها شدیم من سوار موتور (ر.) و (س.) سوار ترک موتور (ح.) شد بعد از مدتی دوباره موتور سوار را دیدیم به (ر.) گفتم اینها مزاحم ما هستند از جای دیگر برویم این دو موتور سوار رفتند یک نفر که دوچرخه داشت آوردند یکی از موتور سوارها که قیافهاش سیاه بود(م.ت.) روسری مرا کشید من به او فحش دادم و سنگ به او پرتاب کردم به (ر.) گفتم فرار کنیم و (ر.) موتورش را روشن کرد و در حال رفتن بودیم که یکی از موتور سوارها روسریام را کشید من عصبانی شدم فحش دادم هر چهار نفر سوار شدیم از دست آنها فرار کردیم دوچرخه سوار با موتورش آمد
و گفتم چه از جان ما میخواهی فحش دادم (س.) از موتور پایین کشیدند گفت مکان دارم باید شما را آنجا ببرم من هم عصبانی شدم آن شخصی که فوت کرده نزدیک من آمد خواست مرا بگیرد من ناراحت شدم چاقو را درآوردم و گفتم نزدیک نشو گفت اگر جرات داری بزن من به طرف (ر.) رفتم او سمت من آمد چاقو را به طرف او گرفتم و یک ضربه روی بازوی او زدم و ضربه دیگر زدم صفحه 58 از (ح.ر.) تحقیق شده است که اظهار نموده است من و (ر.) در روزی که مرحوم به قتل رسید (س.) و (م.) در حسین آباد دیدیم آنها را سوار موتور کردیم یعنی (س.) سوار ترک من شد و (م.) بر ترک (ر.) سوار شد از اکبرآباد رفتیم بالاتر یم موتورسیکلت دو ترکه جلو ما را گرفتند که یک نفر دیگر در این حین (مقتول) با دوچرخه سررسید که (ی.) (مقتول) با آن دو نفر جلو ما را گرفتند (ی.) دست (م.) را گرفت پایین کشید (م.) از موتور پیاده شد آنها را دنبال کرد دخترها را مسخره میکردند میخندیدند که (م.) عصبانی شد آنها را دنبال کرد به شخص دوچرخه سوار رسید با چاقو ضرباتی به او وارد کرد
و مقتول افتاد که دوستان مقتول (م.) را گرفتند و ما هم ترسیدیم فرار کردیم صفحه 71 خانم (م.ف.) در صفحه 60 پرونده در حالی که گریه میکرد اظهار داشته است من قبول دارم مرحوم را کشتهام مرا راحت کنید نگذارید خون یک جوان هم پایمال شود (س.) و (ر.) بیگناه هستند آزاد شدند من قصد کشتن مرحوم را نداشتم او خواست به من دست درازی کند از ناموس خودم دفاع کردم متهمه خانم (م.ف.) در تاریخ 15/12/84 در بازپرسی ضمن قبول اتهام گفته است قبول دارم با دو ضربه به قلب و بازوی مقتول زدم
و او را به قتل رساندم صفحه 80 (ر.م.) نیز اظهارات او را تکرار و تایید نموده است خانم (ف.م.) مادر مقتول در آگاهی و بازپرسی حاضر شده و ضمن شکایت از …..در خواست صدور حکم قصاص را داشته و اضافه کرده است پدر مقتول فوت کرده است صفحه 126 از (م.ت.) و (س.پ.) دو موتور سواری که مسبب درگیری بوده تحقیق شده هرکدام در صفحات 91 الی 96 موضوع را به نحوی توصیف کرده و در تاریخ 17/12/84 بین (ح.) و (ر.) و آن دو نفر (م.ت.) و (س.پ.) مواجهه انجام و آن دو مورد شناسایی قرار گرفته اند (ر.م.) گفته است علت و سبب درگیری (م.ت.) بوده زیرا او بود که با (م.) درگیر شد و او را از موتور پایین کشید و (س.) را گرفت روسری او را کشید که خانم (م.) اظهارات او را تایید کرد
و همین اظهارات مورد تایید (س.ف.) قرار گرفته است پزشکی قانونی در معاینه جسد ضمن تشریح جسد و گزارش آثاری از درگیری در بدن مقتول یک بریدگی دوکی شکل در کتف چپ و یکی هم به صورت مایل در بین دندههای چهارم و پنجم در اطراف شیان از بالا به پایین و بالا به پایین و عمق زیاد و با نفوذ به داخل حفره جنبی اعلام صفحه 177 و سرانجام علت مرگ را پارگی قلب و عوارض ناشی از آن در اصابت جسم تیز و برنده اعلام نموده است صفحه 240 در تحقیقاتی که از متهمه خانم (م.ف.) در مورخ 3/5/84 در آخرین جلسه دادگاه صفحه 247 به عمل آمده است وی اتهام قتل را پذیرفته است و گفته است قبول دارم که دو ضربه وارد کردهام یکی به سینه مقتول و یکی به بازوی او ولی از ناموسم دفاع کردم وکیل وی نیز ضمن تایید اظهارات متهمه که در صدد اثبات دفاع مشروع بوده است مدافعات خود را مطرح و تقاضای برائت متهمه را نموده است سرانجام دادگاه ختم دادرسی را اعلام و پس از شرح ماوقع به صورت گردش کار طی دادنامه شماره 135 مورخ 20/10/84 ضمن مردود دانستن دفاع شرع با توجه به مجموع ادله اعم از اقرار صریح و مکرر و گواهان و سایر محتویات پرونده به استناد ماده 205 و بند ب از ماده 206 و 230 و 231 بند اول از جهت اقرار و نیز چهارم از ماده مذکور به لحاظ حصول علم و یقین برای دادگاه و به استناد ماده 232 و 233 و …. قانون مجازات اسلامی اتهام خانم (م.ف.) دایر به قتل عمدی مرحوم(ی.ب.) را محرز و مسلم دانسته و وی را به قصاص نفس محکوم نموده است که پس از ابلاغ دادنامه به وکیل محکوم علیه آقای(ک.ز.) در تاریخ 16/11/84 و اعتراض وی در تاریخ 3/12/84 پرونده به دیوانعالی کشور ارسال و به این شعبه (27) ارجاع گردیده است. هیئت شعبه در تاریخ بالا تشکیل گردید پس از قرائت گزارش آقای محمدرضا بروجردی عضو ممیز و اوراق پرونده و نظریه آقای ذکرالله احمدی دادیار دیوانعالی کشور اجمالاً مبنی بر ابرام دادنامه تجدیدنظرخواسته مشاوره نموده با اکثریت آراء چنین رأی میدهند:
رأی دادگاه
با توجه به محتویات پرونده نظر به اینکه برابر اظهارات کلیة متهمان خانمها (م.ف.) و (س.ف.) مورد تعرض سه نفر دیگر که یکی از آنها مقتول میباشد بوده و درگیری در حد سنگ پرانی و گرفتن روسری و پایین کشیدن آنان از روی موتورسیکلت در میان آنها بوده النهایه شدت و ضعف آن نسبت به افراد به لحاظ نزدیکی آنان به همدیگر متفاوت بوده است که دادگاه محترم بدوی نیز در متن رأی صادره مطلب فوق را تایید نموده است .
و لذا علیرغم عدم تردید در انتساب قتل به متهمه (م.ف.) و عمدی بودن آن شبهة دفاع نامتناسب که موجب ضمان دیه است و قویاً وجود دارد و موضوع قصاص نفس که ازهاقالنفس عمداً و عدواناً باشد مسلم نیست و لااقل مشکوک میباشد نتیجتاً دادنامة مورد اعتراض از این حیث مخدوش بوده و مستنداً به بند 4 حق ب ماده 245 قـ آـ دـ ک نقض و رسیدگی به دادگاه هم عرض ارجاع میشود.
مستشاران: اژدر شریفی- حسینی جعفری
بهترین وكیل غرب تهران
کلاسه : 85/74/27
تاریخ رسیدگی : 20/10/85
شماره دادنامه: 93-30/10/85
شاکی : 1- آقای (ر.)به عنوان نماینده محترم دادستان مستقر در دادسرای جنایی 27 تهران عطف به نامه 31/27/20-2/7/83
2-خانم (ف.م.) مادر متوفی (ی.ب.) به نشانی :….
مشتکیعنه :(م.ف.) فرزند (ح.) مستقر در زندان اوین به قرار 83/20/233-20/12/83
1-آقای(ش.ط.) به وکالت از متهمه (م.ف.) به نشانی:……
2-آقای(م.م.) و خانم(ش.ص.) به وکالت از(م.ف.) به نشانی:…..
اتهام : قتل عمدی
مرجع رسیدگی : شعبه 74 دادگاه کیفری استان تهران به ریاست حسینی کوه کمری
هیئت مستشاران محترم آقایان : 1-عبدالهی 2- سلیمانی نیا 3- تردست
گردش کار:
در این پرونده خانم(م.ف.) فرزند (ح.) هفده ساله متهم به قتل عمدی (ی.ب.) بدین شرح ابتدائاً گشت خودروی نگهبان محله گزارش نموده به کلانتری 21 فاز 4 مهرشهر مبنی بر اینکه طی جمعآوری حقیالعمی نگهبانان در فاز پنج متوجه فرار دو دختر شدیم که پس از دستگیری آنان متوجه شدیم که پس از دستگیری آنان متوجه شدیم آنان یک نفر را با چاقو زده
و در حال فرار هستند نامبرده با چاقوی ضامن دار خونآلود را داخل منزل آقای (م.) پلاک 61 فاز 5 انداختند که توسط عوامل نگهبان محله کشف و به کلانتری 21 تحویل شده صفحات یک حکایت از گزارش کلانتری بر اینکه یک فقره قتل به هویت مرحوم(ی.ب.) فرزند (ع.) 22 ساله در خیابان اخترآباد کرج توسط متهمه (م.ف.) رخ داده که پس از کشف جسد در اطراف باغهای اخترآباد و انتقال آن به بیمارستان شهید مدنی به علت ضربات چاقو ربا نمیبرند از ناحیه قفسه سینه از سمت چپ که جای یک ضربه به قفسه سینه متوفی سمت چپ مشهود میباشد. صفحه 3 دنبال گزارش اولیه کلانتری 21 منعکس نموده دو نفر خانم در موقعیت فاز 5 شهرکوچه یاس که اینجانب استوار…. سریعاً به محل اعزام که خانمهای دستگیر شده به نامهای (م.ف.) فرزند (ح.) و (س.ف.) فرزند(ن.) ساکنین کرج و مهرشهر به نشانی:…. که از عوامل گشت شبگرد تحویل گرفته شد به همراه یک قبضه ضامن دار به کلانتری به بیمارستان مراجعه گردید مبنی علیه به نام (ی.ب.) فرزند (ع.) به علت ضربات چاقو از ناحیه سمت چپ که یک ضربه روی قفسه سینه متوفی سمت چپ مشهود میباشد که از خانم(م.ف.) تحقیق شده در ابتدا متذکر قتل شده لکن در همان جلسه اظهار داشته پسر(مقتول میخواست مرا به زور به مکان خلوتی بکشاند
و بالا سر من بیاورد من ترسیدم اینها نیت شومی دارند از ناموسی خودمان دفاع کردم میخواستم او را بترسانم ولی هر کاری میکردم او به من نزدیک میشد
و حتی مرا ول کن نبود که به وسیله چاقو از خودم و از برادرزادهام دفاع کردم و قصد قتل وی را نداشتم بلکه نجات ناموس خود و برادرزادهام (س.ف.) بودم صفحات 22 الی 24 در این رابطه از (س.ف.) تحقیق شده اظهار داشته حقیقت این است که عمهام یک ماه است که از منزل فراری است و من مدت شش روز است که از منزل فرار کردهام امروز ساعت 9 صبح به همراه عمهام با (ر.م.) و (ح.ر.) بودیم که هردوی آنها موتورسیکلت داشتند من ترک (ح.ر) و عمهام ترک (ر.م.) سوار شده بود که اول با هم به درختی رفتیم داداش (ح.ر) که بچه است به دکتر بردیم و بعد از آن به حصارک پایین رفتیم داخل خیابان مالک اشتر شدیم عمه ام در آنجا با یک پسر که اسمش(ر.) بود عمهام با او صحبت کرد و بعد به اتفاق همدیگر و با موتور سیکلت به مهرشهر برگشتیم و در آنجا من با (ح.ر.) دعوا کردم که (ح.ر.) میخواست مرا به درب منزل خودمان ببرد که دو نفر موتور سوار آمدند نزدیک، ما نیز حرکت کردیم و پهلوی(م.ف.) و (ر.م.) رفتیم در آنجا یکی از آن موتور سوارها روسری عمهام را کشید و عمهام نیز سنگ برداشت و فوراً دنبال کرد و بعد همان شخص آمد
و روسری مرا کشید که من او را سنگ زدم و بعد آن شخص که چاقو خورد با دوچرخه به آنجا آمد و زمانیکه عمهام آن دو نفر را فحش میداد مرحوم به عمهام گفت دختر خانم من مثل آن دو نفر نیستم تو را میزنم که عمهام به او گفت بزن ببینم چطور میزنی عمه ام یک چاقوی ضامندار دستش بود که من دنبال یکی از آن پسرها رفتم ندیدم چه کسی مرحوم را زد وقتی که برگشتم آن پسر افتاده بود که من از عمهام پرسیدم چه کسی او را زد که خودش گفت (س.ف.) من پسره را با چاقو روی قلبش زدم صفحه 26 مجدداً از خانم(م.ف.) تحقیق شده در صفحات 57 و 58 و 59 من دفعه اول به مدت حدوداً هشت روز از منزل فرار کرده بودم که شخصی به نام حجت که قبلاً در محل کار پدرم بود با برادرم سلام و علیک داشت یک روز من سوار اتومبیل او شدم مرا به منزل خودشان برد مادرش و خواهرش در منزل بودند زمانیکه از آنها منزل خارج شدند حجت به زور به من تجاوز کرد و دختریام را برداشت که من بعد از سه روز چون از این موضوع ناراحت بودم خجالت میکشیدم که به منزل بروم
و این بود که از منزل فراری شدم که بعد از آن به منزل رفتم موضوع را به (س.ف.) گفتم و بعد از دست حجت به کلانتری رفتم و از او شکایت کردم ولی رویم نشد که موضوع را به مادرم بگویم اما روز حادثه من ساعت 9 صبح بود که از منزل خودمان واقع در …. بیرون آمدم و به مادرم گفتم میخواهم بروم و صبحانه بخرم که اخترآباد مهرشهر رفتم در آنجا پهلوی (س.ف.) در منزل قبلی خودشان رفتم چون سمیه چند روز قبل از منزل فرار کرده بود به او گفتم بیا برگردیم به منزل(س.ف.) گفت مرا کتک میزنند که من گفتم نمیگذارم تو را کتک بزند که سمیه نیز قبول کرد از منزل بیرون آمدیم ساعت یازده به مغازه رفتیم در آنجا دو روسری خریدیم در خیابان در حال حرکت بودیم که یک موتور سوار با ترک نشین از بغل ما رد شدند و متلک انداختند و میخواستند ما را اذیت کنند و تا نزدیکهای پارکی که نزدیک آنجا بود دنبال ما آمدند که در همین حین (ر.م.) و (ح.ر.) هرکدام یک موتورسیکلت داشتند از بغل ما رد شدند که سلام علیک کردند من به (ر.م.) گفتم یک موتوری به ما گیر داده بود ما را از سهرابیه میپایید که من سوار موتور (ر.م.) شدم
و (س.ف.) سوار موتور (ح.ر.) شد چون داداش کوچک (ح.ر.) همراهش بود اول همراه آنها به درختی رفتیم و برادر(ح.ر.) را به دکتر بردیم و به مادرش دادیم بعد از آن به حصارک پایین رفتیم خیابان مالک اشتر رفتیم و داشتیم از آنجا رد میشدیم که من یک نفر به نام رضا که قبلاً در فردیس همسایه ما بود را دیدم و با او سلام و علیک کردم و بعد همگی به سمت مهرشهر رفتیم و از حسن آباد داشتیم رد میشدیم ساعت حدوداً یک بعد از ظهر بود که دوباره آن دو نفر موتور سوار ما را دیدند من به (ر.م.) گفتم اینها همان موتورسوارهایی هستند که صبح ما را اذیت کردهاند بیا از یک جای دیگری برویم که کمی بالاتر از اخترآباد (ر.م.) آنجا ایستاد (س.ف.) و (ح.ر.) از جلو میرفتند که یکدفعه آن دو نفر موتور سوار دنبال شخصی که فوت کرد و دوچرخه داشت رفتند وارد آوردهاند که اول یکی از آن موتورسوار که قیافهاش سیاه بود
و پیراهنش مشکی هم پوشیده بود روسری مرا کشید که من نیز به او فحش دادم و سنگ برای او پرت کردم و بعد به زور گفتم فرار کنیم (ر.م.) موتورش را روشن کرد در حال حرکت بودیم که دوباره یکی از آن موتور سوار روسریام را کشید من جیغ کشیدم (س.ف.) و (ح.ر.) نیز آنجا آمدند من از موتور پیاده شدم آن شخص دوچرخهسوار اول به سمت من آمد و دست به سینه من زد و گفت باید تو را با خود ببرم و زمانیکه (س.ف.) نیز آمد با او صحبت کرد یکی دیگر از آن افراد روسری(س.ف.) را کشید من نیز عصبانی شدم به آنها فحش دادیم هر چهار نفری سوار شدیم و از دست آنها فرار کردیم آن شخص دوچرخه سوار که فوت کرد ترک موتور نشست و دنبال ما آمدند (س.ف.) را از موتور پایین کشید که (س.ف.) جیغ زد من و (ر.م.) برگشتیم و به آن شخص گفتیم چی از جان ما میخواهی و هرکاری کردیم (س.ف.) را ول نکرد و گفت من مکان دارم باید شما را به آنجا ببرم من نیز عصبانی شدم و به آنها فحش دادم یکی از آنها اول با چوب زد و من هم به او سنگ زدم (ح.ر.) و (ر.م.) موتور هایشان روشن بود
و خواستند بروند آن شخص که فوت کرد نزدیک من آمد و خواست مرا بگیرد که من نیز ناراحت شدم دست به جیبم کردم چاقو را درآوردم و به او گفتم نزدیک من نیا تو را میزنم که گفت اگر جرأت داری بزن که دوباره نزدیک شد من درحالی که چاقو دستم بود به سمت(ر.م) و (ح.ر) فرار کردم دوباره مرحوم به دنبال من آمد که چاقو را به طرف او گرفتم و یک ضربه فکر کنم به روی بازو او زدم و به سمت (س.ف.) دویدم (ر.م.) بالای سر مرحوم رفت برگشت به (ح.ر.) گفت فرار کنیم پسر مرده آنها با موتور فرار کردند و رفتند+

و دوستانش نیز فرار کردند در صفحه 59 منعکس میباشد در این رابطه آقای(ر.م.) فرزند(ز.) 19 ساله در صفحه 32 اظهار داشتند آن دو نفر به این دو دختر گیر داده بودند و حرف های زشت به آنها میزدند و وقتی دخترها از موتور پیاده شدند و با هم درگیر شدند ما دو نفر آنها را از هم جدا کردیم و درگیری بالا گرفت نازنین چاقوی جیبی خود را درآورده و آن پسره را زد و من وقتی دیدم آن پسر روی زمین افتاد از ترس با(ح.ر.) پا به فرار گذاشتیم و در صفحه 65 اظهار داشته من و (ح.ر.) پنج روز بود که با (س.ف.) و(م.ف.) دوست شده بودیم و در خیابان با آنها آشنا شده بودیم از صبح ساعت 9 با آنها بودیم (ح.ر.) با (س.ف. )و من با (م.ف.) به حصارک رفتیم و (م.ف.) در حصارک یکی از دوستای خود را ملاقات کرد و ما دوباره به حسین آباد برگشتیم من به همراه (ح.ر.) و (م.ف.) و (س.ف.) به خیابان اکبرآباد رفتیم
و ما برای چند لحظهای در آنجا توقف کردیم کردیم که (س.ف.) و (ح.ر.) با هم بگو و مگو کردند آن دو نفر به ما نزدیک شدند و با نازنین حرف زدند و به او حرفهای زشت زدند و روسری او را کشیدند و آنها با هم درگیر شدند و آنها و (م.ف.) به طرف آنها سنگ پرت کرد و (س.ف.) هم همچنین ولی آن دو پسر با موتور دنبال ما آمدند و به آنها میگفتند ما مکان داریم بیایید با ما برویم و یک نفر دیگر هم با دوچرخه به آنها اضافه شد و (م.ف.) با چاقویی جیبی خود را درآورد و با آن پسری که با دوچرخه آمد و ضربه چاقو زد و من و(ح.ر.) از ترس محل را با موتورسیکلت ترک کردیم سوال شده چگونه فهمیدید چاقوی نازنین به آن شخص خورده است جواب داده چون خودم دیدم و به طرف مرحوم رفتم و او را بلند کردم و چون پیراهن او سفید بود فهمیدم که او چاقو خوره و من پیراهن او را بالا زدم
و دیدم که او چاقو خورده است و اضافه نمود من به مدت 5 روز بود که آنها را میشناختم ارتباط ما در حد گفتن(صحبت کردن) بود آقای(ح.ر.) فرزند(م.) 16 ساله در صفحات 79 به بعد اظهار داشته من و (ر.م.) در روزی که مرحوم به قتل رسید (س.ف.) و (م.ف.) را در حسین آباد دیدیم آنها را سوار موتورسیکلت خود یعنی(س.ف.) سوار به ترک موتور سیکلت من و (م.ف.) سوار بر ترک موتورسیکلت (ر.م.) شدند از اکبرآباد رفتیم بالاتر به سمت بی سیم رفتیم که یک نفر سرنشین جلو ما را گرفتند گفتند اینجا محله ما میباشد چه میخواهید که یک نفر راکب دوچرخه سوار نیز سررسید (ی.ب.) که (ی.ب.) با آن دو نفر موتورسوار که جلو ما را گرفته بودند درست بود (ی.ب.) دست (م.ف.) نزد موتورسوار پیاده شد آنها را دنبال کرد که دو نفر موتور سوار از موتور سیکلت پیاده شدند و دخترها را مسخره میکردند و میخندیدند که (م.ف.) را گرفت اعصابش خرد شد آنها را دنبال کرد یوسف مقتول با ایشان درگیر بود اصرار به خواسته خودش داشته که نازنین چاقو کشید با چاقو دو ضربه به مقتول وارد کرد چند روز که با هم بودیم به غیر صحبت کردن نبود مقتول (م.ف.) را هل میداد که (م.ف.) او را با چاقو زد و بازپرس از متهمه به نام (م.ف.) تحقیق مختصری شده اظهار داشته بلی قبول دارم علت درگیری قصد داشت بازو مرا ببرد و یک مرتبه روسری مرا کشید
و من هم او را دو ضربه چاقو زدم در دایره آگاهی هر چهار نفر را مراجهه حضوری داده اند در صفحات 80 و 81 و صفحه 84 که عین مواجهه حضوری بدین شرح میباشد خطاب به1) متهمه(م.ف.) 2)خانم(س.ف.) 3)(ر.م.) 4)(ح.ر.) مواجهه حضوری خطاب به (م.ف.) با توجه به اینکه معترف به قتل هستند جریان درگیری منجر به قتل مرحوم(ی.ب.) را توضیح دهید جواب داده ساعت 12 ظهر مورخه 9/12/84 بود که من به همراه برادرزادهام به نام(س.ف.) در مهرشهر، حسین آباد از مغازه روسری گرفتیم بیرون آمدیم و داشتیم در خیابان پیاده حرکت میکردیم که (ر.م.) و (ح.ر.) را دیدیم
و به آنها گفتیم ما را با موتور ببرند سهرابیه گفتند باشد که من سوار موتور (ر.م) شدم و (س.ف.) سوار موتور (ح.ر.) شد (ح.ر.) برادر کوچکش همراه او بود اول او را به کرج بردیم و جلو دکتر بردیم سپس تحویل مادر حمید دادیم و برگشتیم به خیابان مالک اشتر رفتیم و سپس به مهرشهر اخترآباد برگشتیم، دو نفر موتور سوار ما را تعقیب کردند قصد اذیت کردن ما را داشتند و یکی از آنها حتی روسری مرا کشید و گفتند با ما بیایید که من نیز به (ر.) گفتم بیایید برویم، (س.) و (ح.) جلوتر حرکت میکردند ما نیز راه افتادیم دیدم دوباره آن دو نفر سوار و یک دوچرخه سوار هم همراه آنها آمده و به ما رسیدند ما نیز ایستادیم پیاده شدیم آن شخص موتور سوار مرا از موتور پایین کشید من جیغ کشیدم، (ح.) و (س.) برگشتند بعد آن شخص دست به سینه من زد
و روسری مرا کشید من او را با سنگ زدم ولم نمیکرد و یکی دیگر از آن افراد که پیراهن مشکی داشت (س.) را گرفته بود بعد من دوباره فرار کردم آن شخص مرحوم مرا گرفت و ولم نمیکرد (ح.) و (ر.) چیزی به آنها نمیگفتند من چاقو را از جیبم درآوردم و آن شخص را تهدید کردم و به او گفتم اگر مرا ول نکنی تو را میزنم که مرا ول نکرد من چون عصبانی بودم و به خاطر ناموسم در داخل خیابان دو ضربه چاقو به روی سینه قلب و یکی هم به روی دستش زدم (ر.) به (ح.) گفت پسره چاقو خورده بیا فرار کنیم آن دو نفر موتور سوار هم فرار کردند و من هم ترسیده بودم با (س.) در خیابان در حال فرار بودیم که چاقو را کنار یکی از خانهها انداختم و بعد چاقو را خودم به مامورین نشان دادم آقایان (ر.م.) و (ح.ر.) اظهار داشتهاند تمام اظهارات خانم(م.ف.) عین واقعیت است
و ماجرا به این شکل بود که ایشان تعریف کردند توضیح اینکه متهمه به نام خانم(م.ف.) هفده الی هجده ساله و (س.ف.) در حدود 15 ساله و (ر.م.) 18 ساله و (ح.ر.) 16 ساله طرف دیگر قضیه آقایان (م.ت.) 22 ساله و (س.پ.) 22 ساله و مقتول (ی.ب.) 23 ساله میباشد با شناسایی دوستان مجنیعلیه به نامان (م.ت.) و (س.پ.) شناسایی دستگیر شده و تحقیق شده است در ابتدا، تحقیق تلاش در کتمان حقیقت بودند لکن در همان جلسه اقرار اعتراف نمودهاند که سه نفری سوء نیت داشتند و به بعد ما رفتیم پمپ بنزین داشتیم برمیگشتیم که دیدیم دو تا موتور سوار با سرعت زیاد میرفتند تا رسیدیم رفیق ما افتاد سپس بیان کردهاند (س.پ.)، (ی.ب.) با دختر خانم درگیر شده بود (ر.م.) در برگ 107 اظهار داشته (م.ت.) با (س.) درگیر شده و روسری (س.) را کشیدند
و (ح.ر.) اظهار داشته (م.ت.) با دخترها درگیر شد و روسری (س.) را کشید و (م.ف.) را از موتور پایین کشید و مرحوم با (م.ف.) درگیر شد دست به سینه نازنین زد صفحات 115 و 116 حکایت از بازسازی صحنه میباشد بدین شرح میباشد: مکان قتل واقع در جاده قزلحصار به طرف اکبرآباد، جاده خاکی و کم تردد میباشد و در طرف جاده فاقد منزل مسکونی و باغ خالی از درخت میباشد خانم(م.ف.) پس از معرفی خود با توجه به اینکه صراحتاً به قتل با زدن دو ضربه معترف است بیان داشته آن روز زمانیکه از این مسیر رد میشدیم من ترک موتور (ر.م.) نشسته بودم
و (س.) نیز ترک موتور (ح.ر.) نشسته بود که در همین مسیر ایستادیم داشتیم صحبت میکردیم که دیدم این موتور سوارها در حالیکه به متهمین (م.ت.) و (س.پ.) اشاره میکند آمدند و به ما گیر دادند (م.ت.) به ما گفت شما با اینها چه کار میکنید، ما مکان داریم باید همراه ما بیایید و حرفهای رکیک به ما زد که یکدفعه آن خدابیامرز (مرحوم) نیز با دوچرخه آمد و به من کلید کرد و گفت بیا برویم من مکان دارم و از این حرفها که در همین حین (م.ت.) روسری (س.) را کشید
و بعد (س.) جیغ کشید و داد و بیداد کرد و او را دنبال کرد داشت کاپشن او را میکشید، مرحوم هم به من گیر داده بود و ولم نمیکرد، بعد قصد دست درازی به من را داشت و سینهام را گرفت در این هنگام چون مقتول ول کن نبود من به خاطر دفاع از خودم و ناموسم چاقو را از جیبم درآوردم و به مرحوم گفتم که مرا ول کن که ول نمیکرد و دو ضربه را به یکی به بازوی سمت چپ و یک ضربه بروی سینه زدم در این راستا خانم (س.ف.) اظهار داشته زمانیکه ما از این جاده رد میشدیم (م.ت.) به همراه دوستش (س.) به طرف ما آمدند، (م.ت.) به من متلک گفت و روسری مرا کشید و گفت مکان داریم بیا برویم من هم ناراحت شدم خواستم او را با سنگ بزنم که او زمانیکه من سوار موتور شدم با سنگ به موتور زد بعد مرا از موتور پایین کشید
و قصد دست درازی داشت به من و بعد کاپشن مرا درآورد زمانیکه برگشتم دیدم مرحوم با عمهام (م.) درگیر است و من فقط دیدم عمهام یک ضربه به مرحوم زد و ضربه دیگر را من ندیدم (ر.) و (ح.) بی عرضه بودند فرار کردند برگ 276 کیفرخواست دادسرای محترم شهرستان کرج میباشد که نسبت به (م.ف.) به عنوان مباشرت در قتل کیفر تعیین گردیده پرونده به کیفری استان شعبه هفتاد و یک ارجاع آن شعبه نیز بعد از رسیدگی لازم مبادرت به صدور رأی مینماید که وکیل محکوم علیها و خود متهم نسبت به رأی معترض که در دیوانعالی کشور مطرح به علت وجود شبه دفاع از ناموس رأی صادره منقرض پرونده در شعبه 74 مطرح و مورد رسیدگی قرار گرفت و در این شعبه نیز با تشکیل جلسات متعدد در تحقیق از طرفین و اخذ توضیح از (ر.م.) و (ح.ر.) که به ترتیب 18 و 16 ساله که (م.ف.) و (س.ف.) بودند و در مقابل نیز (ی.ب.) مقتول بیش از 23 ساله و (م.ت.) و (س.پ.) 22 ساله که به عنوان مهاجم و مزاحم این دو دختر بودند مطرح و هر چهار نفر نیز به جلسات دعوت از هر چهار نفر تحقیق کامل به عمل آمد که هر چهار نفر مطالب اینها اتفاق نظر دارندکه درگیری متهمه 17 ساله با مقتول 23 ساله اصرار مقتول و دوستانش بر بردن این دو دختر به مکان خلوت بوده عرض دیگری نداشتند و تحقیق از متهمه و استماع دفاعیات متهمه و وکلا متهمه با اخذ آخرین دفاع اعضا دادگاه وارد شور و مشورت شده که بالاتفاق کلیه اعضا دادگاه عقیده در برائت متهمه از قتل عمدی میباشد النهایه جناب آقای افتخاری مورد را از موارد دفاع مشروع میداند متهمه باید به دیه محکوم نگردد لکن آقای تردست، عبداللهی، سلیمانیتبار، اینجانب حسینی کوه کمری عقیده بر افراط در دفاع میداند علیهذا ضمن اعلام ختم رسیدگی با استعانت از خداوند دادگاه طبق نظریه اکثریت مبادرت به صدور رأی مینماید.
رأی دادگاه
در خصوص اتهام خانم (م.ف.) فرزند (ح.) 17 ساله دایر بر قتل عمدی مرحوم (ی.ب.) حسب موضوع کیفرخواست صادره از دادسرای محترم عمومی و انقلاب شهرستان کرج توضیح اینکه با وصف اینکه مشروحاً در گردشکار تبیین شده است جهت موید ایضاح بدین صورت است در ساعت 14:30 مورخه 9/12/83 مامورین کلانتری 74 مهرشهر کرج متوجه فرار دو دختر شده که در حین فرار چاقویی خونآلود را به داخل منزل شخصی در سر راه پرتاب کردهاند آن دو دختر دستگیر و مشخص گردید که شخصی به وسیله آنها با ضرب چاقو مجروح شده است که در تحقیقات هویت آن دو نفر دختر خانم (م.ف.) 17 ساله و (س.ف.)15 ساله احراز میگردد و متعاقباً در ساعت 16:00 اعلام میشود که مجروح به نام (ی.ب.) 23-25 ساله در بیمارستان به علت اصابت چاقو به قفسه سینه فوت نموده است در این راستا از متهمه تحقیق شده پسره (مقتول) می خواسته مرا به زور ببرد
و بلایی سر من بیاورد من ترسیدم همه اینها ( (ح.ر.) 16 ساله و (ر.م.) 18 ساله که همراه (م.) و (س.) بودند) در رفتند من قصد زدن او را نداشتم فقط میخواستم او را بترسانم که به من نزدیک نشود هرکاری کردم او به من نزدیک میشد و حتی فرار کردم دو بار هم سوار موتور (ر.) شدم دست نکشید دست بردار نبود که به زور میگفت میخواهم … کنایه از عمل نداشت او اصرار داشت من هم از خودم و از برادرزادهام دفاع کردم برادرزادهام متهمه دختر 15 ساله در مقابل مقتول 24 ساله، (م.ت.) 22 ساله و (س.پ.) 22 ساله این سه نفر به صورت مهاجم اصرار بر بردن این دو دختر داشتند (س.ف.) اظهار داشته دو نفری سوار موتور بودند که دو نفر موتور سوار نزدیک ما آمدن یکی از آنها روسری عمهام را کشید بعد عمهام سنگ برداشت و او را دنبال کرد سپس همان شخص آمد روسری مرا کشید بعد آن پسره دوچرخه سوار به آنها ملحق شد به زور میخواستند ما را به باغ ببرند در مرحله دیگر خانم (م.ف.) اظهار داشته (س.ف.) برادرزاده من میباشد چند روز بود از خانه فرار کرده بود من او را متقاعد کردم که برگردد پس از خرید در حال برگشتن بودیم یک موتور سوار با یک ترک نشین از کنار ما رد شدند
و به ما متلک انداختند و مقداری هم دنبال ما آمدند در همین موقع (ر.م.) و (ح.ر.) را دیدم گفتم اینها مزاحم ما شدهاند جهت فرار از دست آن دو نفر سوار موتورهای آنها شدیم من سوار موتور (ر.م.) و (س.) نیز ترک (ح.ر.) نشست بعد از مدتی دوباره موتور سوار را دیدم به (ر.) گفتم اینها مزاحم ما هستند از جای دیگر برویم این دو موتور سوار رفتند موقع برگشت بود که یک محل خارج از جاده اصلی و جاده خاکی بود این دو موتور سوار و یک دوچرخه سوار سر رسیدند یکی از موتور سوار ها که قیافهاش سیاه بود(م.ت.) روسری مرا کشید من به او فحش دادم و سنگ به او پرتاب کردم به (ر.) گفتم فرار کنیم (ر.) موتورش را روشن کرد درحال رفتن بودیم که یکی از موتور سوارها باز هم روسری مرا کشید من عصبانی شدم فحش دادم هر چهار نفر سوار شدیم که از دست آنها فرار کنیم دوچرخه سوار آمد و گفتم چه از جان ما میخواهی فحش دادم آنها سمیه را از موتور پایین کشیدند دوچرخه سوار گفت مکان دارم باید شما را آنجا ببرم من هم عصبانی شدم آن شخص که فوت کرده نزدیک من آمد خواست مرا بگیرد من ناراحت شدم چاقو را درآوردم و گفتم نزدیک نشو گفت اگر جرات داری بزن من به طرف (ر.) رفتم او سمت من آمد و گفتم جلو نیا یک ضربه روی بازوی او زدم و چون دست بردار نشد
و اصرار داشت و ولم نکرد ضربه دیگر را زدم که مرا ول کند در برگ 60 پرونده منعکس است متهمه در حال گریه اظهار داشته من قبول دارم او را کشتهام (س.) و (ر.) بیگناه هستند آزاد شدند من قصد کشتن مرحوم را نداشتم او خواست به من دست درازی کند از ناموس خودم دفاع کردم در این رابطه از رفقای مقتول به نامان (م.ت.) و (س.پ.) تحقیق شده ضمن تایید اظهارات متهمه و قبول اینکه ابتدائاً این دو نفر (م.ت.) و (س.پ.) جلو این دختر را گرفتهاند و سپس متوفی به نام (ی.ب.) به این دو نفر ملحق شده
و نیت هر سه نفرشان غیر از نیت بد و سوء نیت دیگری نداشتهاند و بیشتر از همه مقتول اصرار بر بردن به جای خلوت داشته و (ح.ر.) 16 ساله و (ر.م.) 18 ساله که رفقای متهمه و (س.) بودند هیچگونه عکس العملی نداشتهاند در حقیقت با وصف کتمان حقیقت از ناحیه این چهار نفر در این اتفاق دارند که متوفی دست به یقه با متهمه شده بود و دست درازی و دست به سینه متهمه زدن و اصرار برکشاندن متهمه و (س.) به جای خلوت بوده است و اوراق پرونده حکایت دارد که (س.) و (م.) دو دفعه سوار موتور شدهاند که (ح.) و (ر.) اینها را فرار دهند نتوانستهاند فراری دهند یا نخواستهاند و اقرار و اعتراف (م.ت.) و (س.پ.) از شهر بیش از سه کیلومتر فاصله گرفته بودند و اقرار و اعتراف این دو نفر براینکه این دو تا دختر را در جاده خاکی روبرو شدهاند و مرحوم (ی.ب.) نیز با این دو نفر ملحق شده حکایت دارد که هر سه نفر با هم هماهنگی قبلی و یا نیت و تصمیم قبلی داشتهاند که این دو دختر را به جای خلوت بکشانند و مورد تعرض قرار دهند و اینکه بیان نمودهاند جهت زدن بنزین رفته بودیم با ملاحظه اینکه بنزین نزدهاند
و از پمپ بنزین نیز رد شده بودند و متوفی که با دوچرخه در محل حضور پیدا کرده حکایت دارد هر سه نفر با هم هماهنگی نمودهاند هماهنگی برای تعرض به این دو دختر مضافاً در این متهمه و دوستان وی و (س.) از نظر سن و سال بدین شرح میباشد (ح.ر.) 16 ساله و (ر.م.) 18 ساله میباشند و (س.ف.) 15 ساله و (م.ف.) 17 ساله با وصف اینکه (ح.ر.) و (ر.م.) با (س.) و (م.) بودند لکن هیچ عکس العملی نداشته یک نوع حالت بیطرفی گرفته بودند لکن طرف مقابل (م.ت.) 22 ساله و (س.پ.) نیز 22 ساله و متوفی (ی.ب.) 23 ساله که از نظر سنی هیچگونه تناسبی با (س.) و (م.) از نظر مقاومت جنسی ندارند و اصرار متوفی و رفقایش بر ایجاد مزاحمت و اصرار متوفی بر تعرض به متهمه و برادرزادهاش میتواند متهمه را در ردیف حالت بحرانی قرار دهد بالخصوص برادرزاده متهمه به نام (س.ف.) مورد تهدید و هتک حرمت قرار گرفته بیشتر سبب ایجاد حالت بحرانی در متهمه میباشد مضافاً بر این اوراق پرونده حکایت دارد اظهارات هر چهار نفرشان (ر.م.)، (ح.ر.)، (م.ت.) و (س.پ.) اتفاق قول دارند که مرحوم (ی.ب.) و (م.ت.) مانع شدهاند که (م.ف.) و (س.ف.) به راه خودشان ادامه دهند بلکه هر دو نفرشان در مخمصه قرار گرفته بودند و کلیه افراد اتفاق داشته اند بر اینکه متوفی (ی.ب.) میخواسته اینها را به مکان خلوت بکشاند و بیشتر از همه مقتول اصرار داشته است
و اصراری نسبت به خواسته خودش جهت رسیدن به امیال خودش و اتفاق قول دراینکه مقتول به طرف متهمه (م.ف.) رفتهاست نه اینکه مقتول فرار کرده باشد متهمه دنبال او باشد و مورد ضرب و جرح قرار دهد بلکه مقتول با آن سن و سال بیش از 23 سال دارد مهاجم بوده و متهمه حالت تدافع و دفاعی داشته است و تلاش هر دو دختر برای راهی و نجات از دست مقتول که همه این مراحل و مطالب در پرونده منعکس میباشد
و در گردشکار نیز مبسوط و منعکس میباشد و این که نماینده محترم دادستان در جلسه دادرسی در رابطه با کیفرخواست و ایراد و اعتراض به نظریه شریف دیوانعالی کشور مبنی بر اینکه خانم (م.ف.) و (س.ف.) با دو نفر جوان همراه بوده و بیرون رفته است و به نظر این مطالب اظهارات نماینده دادستان مردود میباشد این عناوین مطروحه از طرف نماینده محترم دادستان موجب نمیشود که عرض و ناموس مورد تعرض قرار بگیرد علیهذا با توجه به مراتب مزبور کلاً حکایت میکند که متهمه در یک شرایط بحرانی قرار گرفته بوده علیالخصوص برادرزادهاش به نام (س.ف.) 15 ساله همراه ایشان و به اتکا ایشان بیرون آمده باشد بیشتر سبب ایجاد حالت بحرانی در متهمه (م.ف.) میباشد مضافاً بر این مطالب با ملاحظه جلد اول تحریرالوسیله امام رض مسائل شریفه بالخصوص مسئله چهارم از جلد اول تحریرالوسیله از باب دفاع «لوجهم علی حریمه زوجه کانت و غیر ما بالتجاوز علیها وجب دفعه بانی تحو ممکن ولو تجر الی قتل المتهاجم بل الظاهر کذلک لو کان الهمجه علی معرض الحریم بما دون التجاوز و مسئله شریفه» همین باب «لو هجم علی ماله او مال عیاله جازله دفعه به وسیله ممکنه و لو تجر الی قتل المهاجم» در این پرونده عرض و ناموس مورد تهدید و تعرض قرار میگرفت که اهمیت آن بیشتر است
و مسئله شریفه 8 بیان فرموده از «تعدی کما هو الکافی فی المفع نظری واقعا فهو ضامن علی الحوط» و مسئله 14 بیان فرموده «لی احراز قصده الی نفسه او عرضه اوماله فدفعه فاضریه او جنی علیه فتبین حطا کان ضامناً و لم یکن انما» که فتوای شریفه صراحتاً بیان فرموده در صورت خطا نیز غسا هست لکن الم و معصیت کار نمیباشد و با در نظر گرفتن نظریه به دیوانعالی کشور با این بیان علی رغم عدم تردید در انتساب قتل به متهمه (م.ف.) و عمدی بودن آن، شبه دفاع نامتناسب که موجب فقدان دیه است قویاً وجود دارد و موضوع قصاص نفس که ازهاق النفس عمداً و عدواناً باشد مسلم نیست و لااقل مشکوک میباشد بلکه به عبارت اخری الحدود و الحدود بالشبهات به قصاص و دیات نیز مشمول است دارد بدین معنی که اگر مورد از مواردی میباشد که شبه دفاع از ناموس با احقاق طولانی احتمال داده میشود در این موارد قصاص ساقط میشود علیهذا با وصف احراز انتساب قتل به متهمه خانم(م.ف.) با استفاده از مسئله مشت فوق الذکر لو تعدی عمامو الکافی فی الدفع بنظرو واقعا فهو ضامن علی الاحوط هر چند لم یکن الما
و مستنداً به حاق تبصره 3 از ماده 295 و ماده 297 با انتخاب یکی از دموز ششگانه و ماده 302 بند الف و ماده 304 همه اش از قوانین مجازات اسلامی متهمه خانم (م.ف.) علیهذا متهمه را به پرداخت یک فقره دیه کامل مرد مسلمان از نوع انتخابی از انواع ششگانه با ملاحظه اینکه در وقوع قتل در مورخه 9/12/1384 واقع شده مصادف با 17 محرم الحرام مستنداً به ماده 299 از قانون مجازات اسلامی به اضافه یک سوم از دیه قاعله 3/1 در حق اولیاءدم محکوم میشود رای صادره حضوری و غیرقطعی میباشد پس از ابلاغ در مدت 20 روز قابل رسیدگی در دیوانعالی کشور میباشد.
رئیس شعبه 74 دادگاه کیفری استان تهران-حسینی کوه کمری
مستشاران دادگاه- سلیمانی نیا- عبداللهی-تردست
بهترین وكیل مواد مخدر در تهران
شماره تجدیدنظر 2-27/580
تاریخ رسیدگی : 10/6/86
دادنامه شماره : 486
تجدیدنظر خواه: آقای(م.م.) و خانم(ش.ص.) وکلای مدافع محکوم علیها خانم (م.ف.)
تجدیدنظر خوانده: دادنامه
تجدیدنظرخواسته دادنامه شماره : 93-20/10/85 صادره از شعبة 74 دادگاه کیفری استان تهران
تاریخ ابلاغ دادنامه به تجدیدنظرخواه: 8/2/86 تاریخ وصول دادخواست تجدیدنظر 29/2/86
مرجع رسیدگی :شعبه 27 دیوانعالی کشور
هیأت شعبه آقایان :بروجردی رئیس-جعفری مستشار
خلاصه جریان پرونده :
پیرو گزارش قبلی این شعبه در صفحه 419 خانم(م.ف.) فرزند(ح.) متولد 25/1/66 به اتهام قتل عمدی مرحوم(ی.ب.) تحت تعقیب قرار گرفته است با این توضیح که در ساعت 14:30 مورخه 9/12/83 مأمورین کلانتری م.ش متوجه فرار دو دختر شده و درحین فرار یک قبضه چاقوی خونآلود را به داخل منزل شخصی در سر راه پرتاب مینماید مأمورین اقدام به دستگیری آنها نموده و معلوم میشود شخصی به وسیلة آنها مجروح شده و خود را (س.ف.) و (م.ف.) معرفی مینماید ساعت 16 اعلام میشود که مجروح به نام (ی.ب.) در بیمارستان به علت وارد شدن چاقو به قفسه سینهاش فوت نموده است
آنچه از محتویات پرونده از اقاریر خانم(م.ف.) و گواهی حاضرین در صحنه و اظهارات خانم(س.ف.) بوده و مقتول در اثر این ضربه فوت نموده که در گزارش قبلی و گردش کارهای متعدد منعکس است و تکرار آن ضرورتی ندارد شعبه 71 دادگاه کیفری استان تهران به شرح دادنامه شماره 125-20/10/84 رأی محکومیت (م.ف.) به یک بار قصاص نفس از بابت قتل عمدی(ی.ب.) صادر نموده رأی صادره با فرجام خواهی وکلای متهمه به این شعبه (27 دیوان) ارسال و طی دادنامه شماره 164 مورخه 31/2/85 اعلام میگردد نظر به محتویات پرونده علیرغم عدم تردید در انتساب قتل به متهمه و عمدی بودن آن شبهه دفاعالنهایه نامتناسب که موجب ضمان دیه است قویاً وجود دارد و موضوع قصاص نفس که ازحاق النفس عمداً و عدواناً باشد مسلم نیست
و لااقل مشکوک است فلذا با استناد به فتوای حضرت امام قدس الله نفسه الزکیه در کتاب تحریرالوسیله جلد اول صفحه 448 لو تعدی کما هوالکافی فی الدفع بنظره و واقعاً فهو ضامن علیالاحوط و تبصره 3 از ماده 295 و ماده 302 بند الف و ماده 304 همگی از قانون مجازات اسلامی رأی محکومیت متهمه(م.ف.) به پرداخت یک فقره دیه کامل مرد مسلمان از نوع انتخابی به اضافه 1212″ id=”_x0000_i1026″ src=”تعدی%20در%20دفاع%20مشروع_files/image007.png” style=”WIDTH:5.25pt; HEIGHT:20.25pt” /> از دیه کامله به لحاظ وقوع قتل در هفدهم محرمالحرام مستنداً به ماده 299 قانون مجازات اسلامی صادر نموده است
و یکی از اعضای دادگاه کیفری استان به عنوان اقلیت ضمن ترسیم نحوه وقوع قتل با احراز تحقق شرایط دفاع مشروع مستنداً به مواد 61 و 625 الی 627 قانون مجازات اقدام متهمه را دفاع مشروع تلقی نموده و با برائت کلی مشارالیها اظهار عقیده نموده است صفحه 533 رأی صادره در مورخه 4/1/86 در آدرس اعلامی خانم(ف.م.) مادر مقتول به علت عدم حضور در محل در اجرای ماده 70 ق.آ.م الصاق و در مورخه 8/2/86 به آقای(م.م.) وکیل محکوم علیها ابلاغ میگردد از مادر مقتول اعتراضی واصل نشده است و وکیل محکوم علیها در مورخه 29/2/86 از رأی صادره فرجام خواهی نموده است که پرونده به این شعب 27 ارجاع گردیده و تحت نظر قرار دارد:
هیئت شعبه در تاریخ تشکیل گردید پس از قرائت گزارش آقای (ح.ج.) عضو ممیز و اوراق پرونده و نظریه کتبی آقای(م.ج.) دادیار دیوان عالی کشور اجمالاً مبنی بر ابرام دادنامه تجدیدنظرخواسته نامبرده نموده و چنین رأی می دهد
بسمه تعالی
رأی شعبه
با توجه به محتویات و مسیر جریان آن درخواست تجدیدنظر با هیچ یک از شقوق مذکور در ماده 240 ق-آ-د-ک انطباق نداشته و مردود است و لذا دادنامه تجدیدنظرخواسته ابرام و پرونده به مرجع مربوط احاده میگردد.
بروجردی رئیس- جعفری مستشار
آقای عطار(دبیر جلسه): بهنام خدا. موضوع این جلسه، دربارۀ پروندۀ خانمی است که اتهام قتل عمدی، متوجۀ اوست. این خانم ادعا میکند، مقتول را در مقام دفاع از حریم و عِرض خود کُشته و عملش مصداق دفاع مشروع است. قضات محترم دادگاه کیفری استان شعبۀ 71، این دفاع را نپذیرفتند و حکم به قصاص دادند، اما شعبۀ 74 که آقای «تردست» نیز از مستشاران آن شعبه بودند، این دفاع را پذیرفتند و عمل وی را مصداق دفاع مشروع تلّقی نمودند، اما اظهار داشتند عمل دفاعی متهمه از حد لازم تجاوز نموده و تناسب در دفاع رعایت نشده است. قضات دادگاه با استناد به فقه اسلامی (مسئلۀ 8 کتاب تحریرالوسیلۀ حضرت امام خمینی (ره) / جلد 1/ فصل دفاع/ باب امر به معروف و نهی از منکر) متهمه را از قتل عمدی تبرئه و حکم به پرداخت دیه را صادر نمودند.
قاضی تردست : موضوع رأی، قتل عمدی شخص جوانی، بهخاطر مزاحمتی است که نسبت به یک خانم روا داشته است. متهمۀ پرونده، با ضربات چاقو وی را مجروح و به قتل رسانده است.
کلیدواژههایی که در این رأی وجود دارد، عبارتند از: «قتل، تهاجم، اقرار به قتل، دفاع مشروع، تناسب دفاع، تعدّی در دفاع.» اینها کلماتی هستند که در تحلیل این رأی به آنها پرداخته میشود.
در موضوع دفاع مشروع، لازم است، ابتدا قتلی واقع شود. یعنی جنایتی متصوّر باشد. در این پرونده، طبق گواهی پزشکی قانونی، شخصی به ضرب چاقو به قتل رسیده است و قاتل نیز اقرار نموده.
ابتدا این سؤال پیش میآید که آیا میتوان برای متهمی که اقرار به قتل نمیکند، به دفاع مشروع قائل گردید؟ که در اینجا متهمه صریحاً اقرار کرده است. پس در انتسابِ قتل به وی تردیدی نیست؛ لیکن ادعا میکند که من در مقابل تهاجم و سوء نیتی که مهاجم نسبت به من روا داشته، در مقام دفاع مشروع بودم.
قتل، جرم است، امّا اگر در مقام دفاع مشروع و با رعایت شرایطی باشد که مقنن بیان نموده است، وصف جزایی فعل مرتکب، ساقط شده و شخص از مسئولیت کیفری مبرّا میشود. لذا در ابتدا باید بررسی کنیم که آیا این دفاع صحت داشته؟ و آیا متهمه در موضع دفاع بوده است؟ و چون لازمۀ ادعای دفاع این است که تهاجمی صورت گرفته باشد، باید بررسی کنیم که آیا فرد مقتول، تهاجمی را انجام داده است؟ چون در دفاع مشروع که فردِ مرتکب، از مسئولیت کیفری مبّرا میشود، «وقوع تهاجم» شرط است، یعنی صِرف اینکه متهمی ادعا کند، تصور کرده مقتول قصد حمله به وی را داشته و لذا از خود دفاع نموده است، برای پذیرش دفاع مشروع کافی نیست و موضوع «تهاجم» به عنوان مقدّمۀ دفاع، حتماً باید احراز و اثبات گردد.
حال، آیا دلایلی وجود دارد که بر ادعای متهمه، مبنی بر اینکه مقتول میخواست او را برُباید یا به وی تجاوز کند، صحّه گذارد؟ لذا چه در دادگاه و چه در دادسرا باید از همان ابتدا، موضوع دفاع متهم و وقوع تهاجم از ناحیۀ مقتول به طور دقیق بررسی شود.
در این پرونده، متهمه که شرایط خانوادگی نابهنجاری داشته است و بههمراه برادر زادهاش (که هر دو سابقۀ منکراتی داشتند و طبق اقرار خودشان در مرحلۀ تحقیقات مقدماتی، مدتی است که از خانه فراری هستند)، با دو مرد جوان به حومۀ کرج میروند. فراریبودن این دو دختر، حکایت از این دارد که محل سکنای آنها بعد از فرار، طبعاً مکانهای مناسبی نبوده است. روزی که قتل اتفاق افتاده، این دو دختر به همراه دو مرد جوان با موتور به تفرّجگاهی که محلّۀ درختی نام دارد، میروند. در آنجا، جوانهای دیگری هم آنها را دیده و اصرار میکنند، با دختران رابطه برقرار کنند، امّا دختران حاضر به این کار نمیشوند. لذا آن دو جوان تصمیم میگیرند تا بروند و شخص مقتول را که از نظر سنّی و جُثه بزرگتر بوده، به محل بیاورند.
دقت کنید که شخص مقتول با دوچرخه به محل میآید، امّا آن دو نفری که دختران را به محل آورده بودند، با موتور بودند. شخص مقتول نزد دختران میرود و اصرار میکند که جای خالی دارند و دختران به آنجا بیایند. اما دختران قبول نمیکنند. مقتول دائماً اصرار میکند و حتّی روسری دختر را نیز میکِشد و دختر با دوضربۀ چاقو، وی را به قتل میرساند.
آنچه در تحقیقات پرونده، از طرفین و همراهان مقتول و متهمه (آن دو مرد جوان و برادرزاده متهمه) شنیده شده، حاکی از این است که درگیری و ضربات چاقو خیلی سریع اتفاق افتاده و زیاد طول نکشیده؛ یعنی بحث و جدل مفصّلی بین قاتل و مقتول رخ نداده است، بهگونهای که برادر زادۀ متهمه که همراه وی بوده، اظهار میدارد: «من ندیدم چه جوری زد». امّا بعداً در جایی دیگر میگوید: «دیدم فقط یک ضربه زد». در گواهی پزشکی قانونی که با انجام کالبدشکافی صورت گرفته است، یک ضربه به بازو و یک ضربه نیز به سینۀ مقتول که قلب را شکافته، وجود دارد. با بررسی محتویات پرونده و اظهارات طرفین، به این نتیجه رسیدیم که تهدید واقع شده است. مرد جوانی که به قتل رسیده، اصرار داشته، خانم را با زور و اجبار به محلّی که مورد نظرش بوده، ببَرد.
اما چون این خانمها افراد مقیّد و نجیبی نبودند، نمیتوانستند ادعا کنند، در یک موقعیّت ناگهانی قرار گرفتیم و آنها قصد تجاوز به ما را داشتند؛ زیرا آنها سابقۀ ارتکاب اعمال نامشروع داشتند و مقتول تقاضای همان عملی را داشت که دختران قصد داشتند با آن دو جوان موتور سوار (یعنی دوست پسرشان) مرتکب شوند. نکتهای که در پرونده ابراز میشود این است که مقتول اصرار داشته، دختر با او همراه شود و در واقع عنصر تهدید واقع شده است. لحظات آخر ماجرا، اینگونه در ذهن ترسیم میشود: متهمه در حالیکه سوار بر موتور بوده و میخواسته از محل خارج شود، مقتول میآید و روسری او را میکِشد؛ اما هیچ عملی را که عنصر مادّی تجاوز باشد، انجام نمیدهد. صرفاً روسری دختر را کشیده و ایجاد مزاحمت میکند و اصرار به بُردنِ او میکند.
در این لحظه دخترخانم با چاقوی ضامنداری که در جیبش داشته، با واردکردن دو ضربه به بازو و سینۀ آن مرد، وی را به قتل میرساند. توجه داشته باشید، دخترانی که در حوزۀ روابط نامشروع فعالیت میکنند، اکثراً آلت جارحه، مثل چاقو یا پنجهبُکس، به همراه دارند.
تحقیقاتی که در پرونده موجود است، علیالخصوص در جلسۀ دادرسی، حاوی نکات ظریفی است که متأسفانه به آنها توجه کافی نشده است.
این نکته را هم ـ که از لحاظ رویۀ قضایی مفید است ـ عرض میکنم که در دادگاه کیفری استان، انشاء رأی با رئیس شعبه است. با اینکه قانون در این مورد سکوت نموده، رویۀ معمول این است که مشاوره صورت میگیرد و چهار مستشار، نظر قضایی خود را بهصورت شفاهی و نه کتبی، اعلام میکنند؛ اما انشاء رأی، با رئیس شعبه است و اگر یکی از مستشاران، نظر اقلیّتی داشته باشد، کتباً آن را مینویسد.
البتّه این امر، کمتر اتّفاق میافتد و مستشاران معمولاً به این قضیه علاقه نشان نمیدهند.
در این پرونده، بنده صرفاً در «نتیجۀ رأی» با اکثریت موافق بودم. یعنی قبول داشتم که متهمه در موضع دفاع مشروع بوده است، منتها معتقدم، تعدّی کرده و تناسب را رعایت ننموده است. در شعبۀ 71 که با اکثریت آراء، معتقد به قصاص بودند و دفاع مشروع را نپذیرفتند، استدلالاتی کردند که در ادامه به آنها اشاره میکنیم.
بهترین وكیل شهرک غرب
: در این پرونده دفاع مشروع پذیرفته شده است. یعنی خانم حق دفاع یا تکلیف دفاع داشته است، اما آنچه محل تردید است، رعایت تناسب در دفاع است. یعنی آیا ضربههایی که متهمه زده است، واقعاً لازم بوده؟ زیرا دفاع مشروع، مقیّد و مشروط به رعایت تناسب است. در فقه نیز، آقایان بحث « الاسهل فالاسهل» را در این مورد مطرح کردهاند؛ یعنی مهاجم باید عمل حداقلی را انجام دهد و مُدافع در هنگام دفاع، چه در انتخاب ابزار دفاع و چه در نحوۀ دفاع، باید وسایل و نحوۀ دفاع را متناسب با تهاجم انتخاب نماید؛ مثلاً اگر جوان 20 سالهای با مشت به جوان 20 سالۀ دیگری حمله کند و مدافع با چاقو از خود دفاع کند، در اینجا تناسب رعایت نشده است.
در این پرونده معتقدیم، وضعیت متهمه و نحوۀ اظهارات طرفین و همراهان مقتول و متهمه ـ که مشترک بوده ـ نشانگر این است که مقتول، اصرار داشته متهمه برای انجام عمل منافی عفت با او به محل مورد نظر برود، متهمه هم با دو ضربۀ پیاپی چاقو او را از پای در میآورد.
در اینجا تناسب رعایت نشده است. لذا اصل دفاع مشروع بر حق بوده است؛ اما تناسب در نحوۀ دفاع رعایت نشده است و بدینجهت، از باب تسبیب، ضامن دیه است، چون مقتول مهدورالدم نبوده؛ لذا برای جلوگیری از به هدر رفتن خونش و اینکه عمل متهمه سبب مرگ او شده است، متهمه از قتل عمدی تبرئه شده، اما از جهت تعدی وی که سبب مرگ مقتول شده است، او را به دیۀ انسان کامل محکوم کردیم.
دکتر گلدوزیان: تعدادی عوامل موجّهۀ جرم، مثل دفاع مشروع وجود دارد که نفسِ عمل، جرم نیست. منتها دفاع مشروع، شرایط و محدودیتهای زیادی دارد، به خصوص از لحاظ تناسب حمله و دفاع. مادۀ 629 قانون مجازات اسلامی، که در مورد اعمال در حکم دفاع مشروع است، عنوان میکند: چنانچه دفاع، متوقف به قتل عمدی باشد، دادگاه میتواند مرتکب قتل عمد را از مجازات معاف نماید؛ یعنی این ماده مربوط به مواردی است که در آن شرایطِ دفاع مشروع، مثل تناسب حمله و دفاع رعایت نشده است و عمل مذکور، دفاع مشروع تلّقی نمیشود. حال اگر دفاع، متوقف به قتل باشد، دادگاه مرتکب را از مجازات معاف مینماید.
قتل عمدی یعنی: «رفتار بدون مجوّز قانونی، عمدی و آگاهانۀ یک انسان، به نحوی که منتهی به مرگ انسان دیگری شود.»
در مادۀ 629 قانون مجازات اسلامی، مقنن صراحتاً بیان کرده: «قتل عمدی به شرط آنکه دفاع متوقف به قتل باشد، مجازات نخواهد داشت». اما این ابهام پیش میآید که دفاع شامل چه مواردی است؟ بنابراین سه بند، به ذیل ماده اضافه شده است که موارد دفاعی را بیان میکند: الف ـ دفاع از قتل یا ضرب و جرح شدید، یا آزار شدید یا دفاع از هتک ناموس خود و اقارب؛ ب ـ دفاع در مقابل کسی که در صدد هتک عِرض و ناموس دیگری، به عنف و اکراه برآید؛ ج ـ دفاع در مقابل کسی که درصدد سرقت و ربودن انسان یا مال او برآید.
قاضی پرونده بیان کردند، سابقة این دو دختر خوب نبوده است، امّا مهدورالدم هم نبودند. ولی مسئله اینجاست که حتی اگر یک فاحشه هم بخواهد به زور و عنف مورد تجاوز قرار گیرد، قانون باید از وی حمایت نماید و او حق دفاع مشروع دارد. در اینجا درست است که دختر، یک هفته در خانه نبوده، اما همین که به خانه بازگشته و به همراه برادرزادة 15 سالهاش، برای خرید وسایل صبحانه به بیرون رفته است، نشاندهندۀ آن است که قابلیت دفاع از خویش در شرایط نامتناسب را داشته است؛ لذا طبق مادۀ 629 قانون مجازات اسلامی، قتل عمدی به شرط آنکه «دفاع» متوقف به قتل باشد، مجازات نخواهد داشت.
یکی از آن موارد، دفاع در مقابل کسی است که درصدد هتک عِرض و ناموس فرد یا اقارب او برآید. در اینجا طبق مادۀ قانونی، قتل، مجازات ندارد. لذا بحث دیه هم منتفی است؛ چون دیه نیز طبق قانون، مجازات است[7]. از آنجایی که شرایط دفاع مشروع مفصّل است و در مواد 61 و 62 قانون مجازات اسلامی آمده است، از آن صرفنظر میکنم و صرفاً به توضیح مادۀ 629 قانون مجازات اسلامی میپردازم.
در بند (الف) این ماده آمده است: « دفاع از قتل یا ضرب و جرح شدید یا آزار شدید یا دفاع از هتک ناموس خود و اقارب.» که در این مورد، در پرونده آمده است: مقتول روسری متهمه را کشید و متهمه چندینبار قصد فرار داشت، امّا مقتول او را متوقف میکرد و اصرار داشت تا وی با او به باغی بیاید و تمکین نماید. در این بند، دفاع از اقارب، یعنی دفاع از برادر زادۀ 15 سالهای که همراه متهمه بوده و یکی از پسران به سمت او رفته و تقاضای تمکین نموده، بر عهدۀ عمّه بوده است.
در بند (ب) این ماده به صراحت آمده است: «دفاع در مقابل کسی که درصدد هتک عرض و ناموس دیگری به اکراه و عنف برآید». در این پرونده، متهمه میخواهد فرار کند و حتی سنگ نیز به سمت مقتول پرتاب میکند، اما مقتول دستبردار نیست و میخواهد متهمه را به محل موردنظر ببرَد و از او سوءاستفاده نماید. لذا متهمه حتی اگر فاحشه باشد ـ که نبوده است ـ حق دفاعِ او برقرار است. درست است که در آن صحنه هنوز تجاوز به عنفی صورت نگرفته، اما ربودن دختر، مقدّمهای است برای اینکه او را به محل موردنظر ببرند و به وی تجاوز نمایند. بنابراین عمل مقتول در همین راستا بوده است[8].
در بند (ج) مادۀ مورد نظر آمده است: «دِفاع در مقابل کسی که درصدد سرقت و ربودن انسان یا مال او برآید». ربودن، یعنی اینکه شخص را به اکراه و عنف ببرند. چون دختر راضی نبوده و مقاومت میکرده، لذا تلاش مقتول برای بُردن او، میتواند مشمول این عنوان گردد.
لذا از دید بنده، عمل متهمه، اولاً قتل عمدی است و ثانیاً طبق مادۀ 629 قانون مجازات اسلامی، مجازات ندارد؛ چون مقنن در این ماده بیان کرده: «قتل عمدی به شرط آنکه دفاع متوقف به قتل باشد، مجازات نخواهد داشت.» البتّه درست است که عمل متهمه قتل عمدی بوده، اما مشمول بند الف مادة 206 قانون مجازات اسلامی نیست[9]، چرا که: (هو ازهاق النفس المعصومة المکافئه عمداً عدواناً: یعنی سلب آزادی حیات از یک انسان محقونالدم به وسیلۀ انسان دیگر) بنابراین مقنن در مادۀ 629 قانون مجازات اسلامی در موارد استثنائی، این نوع قتل عمد را مستوجب مجازات ندانسته است.
در این پرونده نیز اگر دادگاه قانع شود، شخص متهمه مورد اذیت و آزار شدید قرار گرفته ( که عبارت است از: کشیدن روسری از سر وی و تعدّی که نسبت به او روا داشته و فرار دوست پسران آنها و اینکه یکی از افراد به سراغ برادرزادۀ 15 سالۀ او رفته و او را عصبانی کرده است) بیانگر آن است که متهمه در موقعیت آزار شدید قرار گرفته و فکر میکرده با چاقو میتواند موجبات دفاع از خود را فراهم نماید. لذا با چاقو ضرباتی را به مقتول میزند. در اینجا طبق مادۀ 629 ق.م.ا، عمل متهمه مجازاتی اعمّ از قصاص و دیه ندارد؛ اما در مورد مجازات حبس مذکور در مادۀ 612 قانون مجازات اسلامی نیز، در اختیار مقام قضایی است که مجازاتی را تعیین کند یا خیر[10]. به هرحال در اینجا بند (ب) مادۀ 206 ق.م.ا. مطرح است[11]؛ یعنی فرد در فعلش عامد است و کار نیز غالباً کُشنده میباشد؛ چه به اعتبار موضع اصابت، یعنی قلب، و چه به اعتبار وسیلۀ ارتکاب جرم، که چاقو بوده است. لذا به نظر بنده، عمل متهمه، طبق بند (ب) مادۀ 206 ق.م.ا، قتل عمدی است؛ البّته چون این قتلِ عمدی مشمول مادۀ 269 ق.م.ا. میباشد، مجازات ندارد.
مادۀ 629 قانون مجازات اسلامی، مادهای است که کمتر مورد توجه قرار گرفته و میتوان برای این پرونده و موارد دیگری که فردی درصدد هتک عرض و ناموس دیگری به عنف و اکراه بر میآید و فرد مورد تهاجم برای حفظ جان و ناموسش از خود دفاع میکند، معافیت از مجازات را مقرر کرد. اگر سؤال یا توضیح بیشتری لازم باشد، در خدمتم.
آقای عطار: دادگاه با چه استنادی میتواند برای متهمه مجازات حبسی را که فرمودید، در نظر بگیرد؟
دکتر گلدوزیان: به استناد مادۀ 612 قانون مجازات اسلامی، اگر قصاص در قتل عمدی، به هر دلیلی منتفی گردد، دادگاه میتواند 3 تا 10 سال حبس صادر نماید. مواردی هست که قضات معتقدند، اِعمال این ماده لازم نیست؛ چون فرد به اندازۀ کافی تنبیه و مجازات شده است؛ یا اینکه کسی سرپرست خانواده است و حبس به صلاح نیست. مثلاً پسری که سرپرست خانواده است، پدر معتاد و شرورش را میکُشد. در اینجا اگر خانواده که اولیاءدم هستند، از قصاص صرفنظر نمایند، تعزیر هم، به صلاح نمیباشد؛ چون معاش خانواده به مشکل بر میخورَد. لذا به صراحت این ماده، دادگاهها در این مورد مُختارند تا در صورت تجرّی مرتکب و انتفای قصاص، از 3 تا 10 سال حبس را مورد توجه قرار دهند.
دکترتوجهی: بخش عمدۀ عرایض بنده راجع به نقد این رأی نیست، بلکه راجع به نقد این رویه است. بنده تقریباً 100 رأیِ مشابهِ این رأی را دیدهام و امروز ضمن اشاره به این رأی، قصد دارم تا با همراهی شما، آن رویه را نقد کنم. از آنجاییکه صحبتهای بنده را علاوهبر شما، دیگران نیز از طریق سایت میبینند و میشنوند، انتظار دارم که یا نظرات مرا نقد کنند و یا این رویه اصلاح شود. لذا، فقط بخش کوتاهی از سخنان بنده، راجع به نقد این رأی است، اما پیش از آن، مقدّمۀ کوتاهی را بیان میکنم.
در بحث دفاع مشروع، مُدافع ممکن است ضرری به جسم یا جان مهاجم وارد کند؛ امّا مجازات نمیشود. بهطور کلی، حیات مورد احترام است و استظهار دارید که قتل را از این جهت قبیح میدانیم که: «فکأنّما قتل الناس جمیعاً»، یعنی قتل، اعتدای بر صنع است. امّا در مواردی، ما مجاز به انجام این عمل هستیم؛ مثل دفاع مشروع؛ یعنی اگر مدافع با رعایت تمام شرایط دفاع، مهاجم را بکُشد، عمل وی، قتل اصطلاحی نیست و احتمالاً منظور استاد هم قتل لغوی است؛ چون قتل لغوی، قتلی است که جرم نیست و مشمول مجازاتها نمیگردد. تعبیر قتل در اینجا بیشتر در حیطۀ قتل لغوی و کشتن مطرح میشود، نه قتل اصطلاحی. چون در قانون ما قتل در سه معنا به کار میرود: ا- قتل لغوی. 2- قتل اصطلاحی. 3- قتل به معنای قصاص هم آمده است. به هر حال بحث ما در اینجا دربارۀ دفاع مشروع است.
در ابتدا باید گفت، دفاع در سه مورد، حکم است و در دو مورد، حق. مواردی که دفاع، «حکم» است عبارتند از: 1- دفاع از جان خود که حکم است و تسلیم جایز نیست؛ 2- دفاع از «مَن یتعلق به» مثل همسر و فرزند؛ 3- دفاع از عِرض و ناموس. در این پرونده ما با بحث دفاع از عِرض مواجه هستیم. مواردی که دفاع «حق» است، عبارتند از: 1 ـ دفاع از مال و 2 ـ دفاع از دیگران.
دفاع، نهتنها در 3 مورد واجب و در 2 مورد نیز جایز است، بلکه در احادیث هم موارد فراوانی از تشویق به دفاع به چشم میخورد. مثلاً در روایت آمده است: اگر مدافع در مقام دفاع بمیرد، «فَهو شهید». در عین حال میفرمایند: اگر مدفوع بمیرد، «فُهو هَدر». جالب اینجاست که در روایات، بحث تناسب و رعایت الاسهل فالاسهل نیامده است. مثلاً در روایتی آمده است که اگر دزدی حمله کرد و قصد جان یا مال را نمود، او را بکشید و دَمُه علی عُنقی. حتّی فقها نیز تصریح فرمودهاند، در روایات، بحث تناسب و رعایت سلسلهمراتب بیان نشده است؛ بلکه فقها از باب احتیاط در دماء، رعایت سلسلهمراتب در دفاع را لازم شمردهاند.
توضیح پرونده از نگاه دکتر توجهی
با تمام این مقدّمات، ما با پروندهای مواجهیم که در آن، دخترخانمی بعد از سوابق یکماهۀ فرار و روابطی که داشته، یکروز سوار موتور پسری (دوست پسرش) میشود و به یک تفرجگاه میرود. دختر در زمان عمل، 17 ساله و موتورسوار 18 ساله بوده است. برادرزادۀ متهمه که ظاهراً خود عمّه باعث و بانی فرار او بوده است نیز، سوار موتور فرد دیگری به نام (ح. ر.) بوده که برادر زاده، 14ساله، و راکب موتور هم 16 ساله بوده است. اینها از مسیری میگذرند که دونفر در آنجا مزاحمت ایجاد میکنند و بعداً نفر سومی را به نام (ی. ب.) که 23 ساله بوده، میآورند که این فرد، مقتول پرونده میشود. استثنائاً در این پرونده، کسی که از همه بزرگتر بوده، چاقو میخورد و قربانی میگردد.
همانطور که آقای «تردست» فرمودند، این سهنفر و ازجمله مقتول به سراغ (برادرزادۀ) متهمه میروند و میخواهند او را از موتور پایین بکِشند، اما عمّه (متهمه) برای دفاع از برادرزاده میآید و مقاومت میکند. موتورها قصد فرار از صحنه را دارند، اما این سهنفر دستبَردار نیستند و کاپشن او را میکِشند. سپس مقتول به سراغ عمّه میرود و روسریاش را میکِشد.
دختر مقاومت کرده و حتّی به طرف او سنگ پرتاب میکند؛ اما در نهایت چون مقتول دستبردار نیست و دائماً اصرار دارد که دختر را با خود ببَرد، دختر با چاقویی که همراهش بوده، یک ضربه به بازو و یک ضربه هم به قلب مقتول میزند و او میمیرد.
در خصوص این پرونده، اسباب و جهات رأی به طور عالی مورد بررسی قرار گرفته و هیچ شبههای در اصل عمل وجود ندارد. هم اقاریر به کرّات در پرونده آمده و هم تکتک افراد دخیل در پرونده، به کرّات مورد بازجویی قرار گرفتهاند. همۀ اینها نشانگر این است که در اینجا علاوه بر اقاریر، «علم قاضی» نیز وجود داشته و محرز بوده است. البته در این پرونده آمده است: خود متهمه با پسری به نام (ح.) رابطۀ نامشروع داشته است و میتوانستند علیه او اعلام جرم کنند و تعقیب صورت گیرد؛ امّا چون بحث ناموسی و حیثیتی بود، لذا صلاح ندانستند که بدون شکایت شاکی، شروع به تعقیب کنند که این عملکرد نیز قابل دفاع است.
در این پرونده، خود بزرگواران در مقام صدور رأی بیان میکنند: « اقرار و اعتراف این دو نفر به اینکه با این دو دختر در جادۀ خاکی روبرو شدند و مرحوم (ب.) نیز به این دو نفر ملحق شده، حکایت از این دارد که هر سه نفر که یکی از آنها مقتول باشد، هماهنگی و تصمیم قبلی داشتهاند که این دو دختر را به جای خلوت کشانده و مورد تعّرض قرار دهند و این مطلب ـ که گفتند، رفتیم بنزین بزنیم ـ دروغ بوده است». در صفحۀ بعد میگویند: «همۀ افراد، اتفاق داشتند که متوفی میخواسته اینها را به مکان خلوت ببَرد. بیش از همه مقتول اصرار داشته و به سمت خانم (ف.) رفته و متّهمه حالت دفاعی داشته است».
در خصوص این پرونده، سهنظر وجود دارد: 1ـ نظر اقلیت، که به زعم بنده قابل دفاع هم هست. یکی از همکارانِ جناب «تردست» عمل متهمه را بهطور کامل دفاع مشروع دانسته و نظرش بر برائت متهم بوده است. یعنی همۀ شرایط دفاع مشروع رعایت شده و فرد باید تبرئه گردد. این نظر صواب است. 2ـ نظر اکثریت، که دفاع مشروع را پذیرفته و فرد را از قصاص تبرئه، اما به لحاظ عدم رعایت تناسب، متهمه را به دیه محکوم میکنند. 3ـ نظر شعبۀ 71 که حکم به قصاص داد و دفاع مشروع را نپذیرفت که البته دیوان، این رأی را نقض نمود.
شعبۀ 71 در موقع صدور رأی به قصاص، اسباب و جهاتی را بیان میکند که به نظر میرسد، هر سهمورد آن قابل نقد و ایراد است: 1ـ اینکه «مقتول میخواسته دختران را با خود به جایی ببرَد، قابل تصور نیست و بر فرض اینکه آندو را هم با خود میبُرد، امکان دسترسی سریع به نیروی انتظامی وجود داشت؛ خصوصاً اینکه فاصلۀ این افراد تا مَقَرّ نیروی انتظامی زیاد نبوده است.» این استدلال غلط است. در هیچجای قانون و اسلام بیان نشده که اگر برای شما امکان شکایت و دسترسی سریع وجود داشت، دفاع نکنید. یا اینکه اگر مأمور در همان محل است و میتواند از شما دفاع کند و شما حق ندارید اقدام نمایید.
منشأ این استدلال اینجاست که بعضی، دفاع را اجبار معنوی میدانند، امّا مشهور میگویند که دفاع، حق طبیعی است[12]. مانند «هگل» که گفته: «حیات حق است؛ تهاجم، نفی حق است؛ دفاع، نفی تهاجم است؛ پس دفاع، نفیِ نفیِ حق است؛ پس حق است». بنابراین استدلال فوق مبنیبر نزدیکبودنِ کلانتری، قابل ایراد است، چراکه مأمور انتظامی در محل حادثه حضور نداشته و صرفاً بیان شده، فاصلۀ مَقرّ انتظامی تا محلّ حادثه کم بوده است و بعداً میتوانستند گزارش کنند. این استدلال، به هیچوجه نافیِ حق دفاع متهمه نمیباشد. 2ـ «متهمه فراری بوده و با اینوصف، بحث دفاع از عِرض در موردش متصور نیست».
همانطور که آقای «گلدوزیان» فرمودند، زن بدکاره هم میتواند از خودش دفاع نماید؛ همانگونه که یک دزد هم میتواند از خودش دفاع کند. پس این استدلال نیز ضعیف است. 3ـ «تجاوز به عنف در محل مذکور غیرممکن بوده است و عمل آن دو مرد، در حدّ مزاحمت بانوان بوده که پروندهای هم در اینباره تشکیل شده است». این استدلال نیز غلط است. چرا که مقتول، روسری دختر را کشیده و اصرار داشته که دختر را ببرَد و این عمل، به هیچوجه در حدّ یک مزاحمت نبوده، بلکه بسیار فراتر از آن است.
البته حکم قصاص در دیوانعالی کشور نقض گردیده است و پرونده به شعبۀ همعَرض (شعبۀ 74) ارجاع داده شد که در آنجا حکم به پرداخت دیه داده شد.
در منطوق رأی، به نظر حضرت امام در تحریرالوسیله اشاره شده است که به نظر بنده قابل نقد است. البته این جلسه، یک جلسۀ علمی است، نه مقابله با بزرگوارانی که در این حیطه زحمت میکشند. ضمن اینکه هیچکس نمیتواند خود را در آن مقام و شرایط قرار دهد؛ زیرا شاید برخی مسائل مطرح بوده که ما از آنها اطلاعی نداریم. قضات محترم شعبۀ 74 در رأی خود، به مسئلۀ 5 از بحث دفاع مشروع، کتاب تحریرالوسیلۀ امام (ره)، اشاره کردند که در آن امام خمینی (ره) دفاع از مال را جایز دانستهاند. در ادامه، قضات استدلال کردند: در این پرونده، عِرض و ناموس مورد تهدید و تعرض قرار گرفته که اهمیّت آن از مال بیشتر است. همچنین به مسئلۀ 8 و مسئلۀ 14 نیز استناد نموده و متهمه را در نهایت به دیه محکوم نمودند که این مسائل به شرح زیر میباشند:
مسئلۀ 8: « لو تعدی عما هوالکافی فیالدفع بنظره و واقعاً فهو ضامن علی الاحوط» اگر متهم از آنچه که به نظر خودش و در واقع برای دفاع کافی بوده، تعّدی کند، علیالاحوط ضامن است.
مسئلۀ 14: « لو أحرز قصده الی نفسه أو عرضه او ماله فَدَفَعه فأضربه أو جَنی علیه فَتَبَیَّن خطاه، کانَ ضامناً و إن لم یکن آثماً» اگر قصد مهاجم را نسبت به نفس، عِرض یا مالش احراز کند و در مقام دفاع، ضرر یا جنایتی به وی وارد کند، در صورتی که خطایش ثابت شود، اگر چه گناهکار نیست، ولی ضامن است.
دادگاه به استناد این دو مسئله و همچنین قاعدۀ درأ و تبصرۀ 3 مادۀ 295 قانون مجازات اسلامی[13] و بند (الف) مادۀ 302 قانون مجازات اسلامی[14] و باتوجه به نظر دیوانعالی کشور، متهمه را به دیه محکوم کردند. در ایندو مسئله به صراحت بیان شده: در صورت خطا، فرد، عاصم و معصیتکار نمیباشد، اما ضامن است. در آخر رأی نیز ذکر شده است: « شبهۀ دفاعِ نامتناسب که موجب دیه است، قویّاً وجود دارد و موضوع قصاص نفس که ازهاق عمداً و عدواناً باشد، مسلّم نیست و لااقل مشکوک است و به عبارت دیگر « الحدود تدرأ بالشبهات» شامل قصاص و دیات نیز میگردد، بِدین معنا که اگر مسئله از مواردی باشد که شبهۀ دفاع از ناموس احتمال داده شود، قصاص ساقط است و در نهایت حکم به دیه داده میشود».
نقد حکم به دیه، با استناد به مسئلۀ 8
بنده بهطور قطع میگویم، در این پرونده نمیتوان حکم به دیه داد. چنانچه، خود آقای «تردست» نیز معتقدند، استناد به مسئلۀ 14 در اینجا بیوجه و فیغیرماوضعله است و نمیتوان به آن استناد کرد.
مسئلۀ 14 مربوط به وقتی است که فرد، قصد مهاجم را بر نفس یا عِرض یا مالش احراز کند و ضرر یا جنایتی به او وارد کند و سپس بفهمد که خطا کرده است. مثلاً کسی با عجله به سَمت من میآید و من فکر میکنم قصد کشتن مرا دارد، لذا ضرری به او وارد میکنم؛ امّا بعداً میفهمم که اشتباه کردهام، چرا که او رفیق من بوده و قصد شوخی با من را داشته است. در اینجا فرد، هرچند عاصم نیست، اما ضامن است. لذا همانطور که میبینید، مسئلۀ 14 اصلاً خروج موضوعی دارد. چرا که در این پرونده، مرد مقتول روسری خانم متهمه را میکشد، کاپشن او را در میآورد و او را از موتور پایین میکشد. بهویژه اینکه در آخر، آن دو موتورسوار (دوست پسران متهمه) نیز ترسیده و فرار میکنند، که نشاندهندۀ آن است که آندو نفر هم نمیتوانستند کمکی بکنند. همۀ اینها بیانگر آن است که قضیه، مشمول «أحرز قصده» مندرج در مسئلۀ 14 نیست؛ چون این اقداما
ت فراتر از احراز قصد و در واقع چندین گام بعد از احراز قصد است. لذا به نظر بنده، مسئلۀ 14 در اینجا محلی ندارد و نمیتوانیم آن را بهعنوان مستند رأی بپذیریم. خود جناب «تردست» هم این قضیه را پذیرفتند و بیان کردند: شاید آوردنِ آن از باب محکمکاری و تقویت رأی بوده است.
مهمترین بخشِ رأی، استناد به مسئلۀ 8 تحریرالوسیله است که میخواهیم آن را بهطور دقیق بررسی نماییم.
المسئلة الثّامنة : « لو تعدی عما هوالکافی فیالدفع بنظره و واقعاً فهو ضامن علی الاحوط» اگر متهم از آنچه که به نظر خودش و در واقع برای دفاع کافی بوده است، تعدی نماید، علیالاحوط ضامن است.
در ابتدا عرض میکنم که در این راستا، در لایحۀ قانون مجازات اسلامی، یک گام مثبت برداشته شده است. زیرا در تبصرۀ 2 مادۀ 155 این لایحه، بیان شده: هرگاه اصل دفاع محرز باشد، ولی رعایت شرایط آن محرز نباشد، اثبات عدم رعایت شرایط دفاع، بر عهدۀ مهاجم است. این نکتۀ مهمی است، چرا که وقتی مهاجم حمله میکند، از اینجا به بعد، فرد مهاجم زیر سؤال میرود، نه فرد مدافع؛ لذا مهاجم باید دلیل بیاورد.
به نظر من، ایراد واردشده در مورد مسئلۀ 8 تحریرالوسیله، به این خاطر است که برداشت بزرگواران در دادگاه کیفری استان و دیوانعالی کشور از واژۀ «فهو ضامن علی الاحوط» ، خلاف نظر امام است. نه تنها در این رأی، بلکه دو هفتۀ قبل نیز در پروندهای که مادری مزاحمِ دخترش را کُشته بود، رئیس دادگاه و مستشاران با اکثریت آراء، به دلیل عدم رعایت تناسب در دفاع مشروع، عمل را قتل شبهعمدی دانسته و حکم به پرداخت دیه دادند. در سالهای 85 ، 89 و 90 نیز مواردی مانند این پرونده وجود داشته است که دادگاهها به دلیل عدم رعایت تناسب در دفاع، قتل ارتکابی را شبهعمد دانسته و حکم به پرداخت دیه دادهاند.
حتی در این مورد، رأی اصراری نیز داریم که در آن آمده است: چون دفاع بیش از تجاوز بوده، فرد محکوم به دیه میگردد. اکثراً به مسئلۀ 8 تحریرالوسیلۀ امام استناد کردهاند و به استناد آن، تجاوز از حد تناسب را موجب سقوط قصاص و ثبوت ضمان دیه دانستهاند.
اما به نظر بنده، این برداشت از مسئلۀ 8 کاملاً غلط است و موجب آزردهشدن روح امام نیز میگردد. بنده بهطور قاطع میگویم: کلمۀ «فهو ضامن» در این مسئله، به قصاص باز میگردد، یعنی در اینجا ضمان، در قصاص است، نه ضامن در دیه، به خصوص که عبارت «علی الاحوط» را هم آورده است که منظور از آن نمیتواند ضمان به دیه باشد.
نکتۀ مهم آن است که بحث ضمان، صرفاً در مورد دیه نیست، بلکه ضمان در قصاص هم میآید. موارد زیادی از فقه بر این دلالت دارد که ضمان در قصاص هم میآید. در اینجا چند نمونه از سایر فقها و سپس از خود حضرت امام را نقل میکنم. در رأس همۀ فقها، مرحوم صاحب جواهر است که در جلد 41، صفحۀ 656 میفرماید: «و لو ضربه مُقبلاً فَقَطع یَدَه فلاضمان علی الضارب فی الجرح و لا فی السرایة مع توقف الدفع علیه بلاخلافٍ و اشکال نصّاً و فتواً نَعم لو ولیّ معرضاً عمّا کان علیه فضربه اُخری فالثانیه مضمونَه لأنّها ظُلمٌ فَتَنْدَرج فی العمومات» : اگر فرد مهاجم به سوی ما هجوم آورد، و در حالی که به سمت ما هجوم آورده، او را بزنیم و دستش قطع شود، فلا ضمان علیالضارب فیالجرح و لا فیالسرایة.
در اینصورت هیچ ضمانی نیست. هم در جرح و هم در سرایتش، مثل فوت. البته مع توقف الدفع به بلاخلافٍ و اشکالٍ نصاً و فتواً، یعنی در صورتی ضمان نیست که دفع تهاجم جز به ارتکاب جنایت میّسر نباشد و در این مورد اختلاف و اشکالی نیست. امّا اگر مهاجم بخواهد فرار کند و فرد در این هنگام یک ضربۀ دیگر نیز به او بزند، در این مورد ضامن است: « فَثانیه مَضمُونَه» .
دقت کنید در مورد دوم، تعبیر «مَضمُونَه» را به کار برده است. در حالت دوم، فرد، مرتکبِ تعدی و ظلم شده و عمل او داخل در عمومات میگردد. حال، اگر هر دو خوب شوند، در مورد دوم، در صورتیکه مجنیٌعلیه درخواست کند، قصاص در یَد وجود دارد، اما اگر سرایت کرد و طرف مُرد، ضامن است و قصاص، طبق عمومات ثابت است.
در مبسوط شیخ طوسی آمده است که حتّی در اینجا هم قصاص ندارد و ضامن نیست. چون یک نظر این است که: اگر در صورت هجومِ فرد مهاجم، او را بزنید، هیچ ضمانی ندارید. چون خودش هجوم آورده و طبق فرمایش معصوم (ع) میتوانیم او را بزنیم یا بکُشیم و طبق فرمایش معصوم(ع): فَدَمه علی عنُقی. شاید دلیل اینکه حضرت امام در انتهای مسئلۀ 8 عبارت علیالاحوط را آوردهاند، به خاطر درنظرگرفتن روایاتی باشد که ضمان را مطلقاً نفی میکنند. همانطور که دیدید، صاحب جواهر در اینجا «مضمُوَنه» را اعمّ از قصاص و دیه بیان کرده است.
در کتاب ریاض المسائل، مرحوم طباطبایی در لواحق موجبات ضمان میفرماید: اگر کسی دیگری را به التماسِ خودش از منزل خارج کند و مدعو مقتول یافت شود، ضامن نیست؛ اما اگر بدون درخواست مدعو باشد، ضامن است. یعنی اگر مدعو، مقتول یافت شود و دلیلی نداشته باشیم که فرد داعی او را کُشته است، در قصاص یا دیۀ داعی تردید است و اصحاب اختلاف دارند؛ بعضی با اصل عدم، قصاص را نفی میکنند. چون همانگونه که ضمان در مورد قصاص است، در مورد دیه هم صدق میکند. لذا تردیدی بین فقها نیست که کلمۀ ضمان، هم در مورد قصاص و هم در مورد دیه صادق میباشد.
حال اگر به مسئلۀ 26 تحریرالوسیله نیز دقت کنید، میبینید که حضرت امام نیز، ضمان را اعمّ از قصاص و دیه دانستهاند:
« لو قطع یده حال الاقبال دفاعاً و یده الاخری حال الادبار فراراً فاندملت الیدان ثبت القصاص فی الثانیة و لو اندملت الثانیة و سرت الاولی فلاشیء علیه فی السرایة و لو اندملت الاولی و سرت الثانیة فمات، ثبت القصاص فی النفس».
عین عبارت امام در ارشادالاذهان و غایةالمراد و اسسالحدود و التعزیرات مرحوم «تبریزی» و نیز سایر کتب آمده است: اگر در دفاع مشروع، عمداً تعدّی کنید و سرایت نماید و طرف بمیرد، ضامن به قصاص هستید و طبق عمومات، قصاص میشوید.
در مسئلۀ 8 تحریر آمده است: اگر فرد از آنچه به نظرش و در واقع کافی بوده، تعدّی کند، احتیاطاً ضامن است. کلمۀ تعدی در اینجا، ظهور در عمد دارد؛ یعنی اگر فرد عمداً تعدی کند، بدونشک باید قصاص گردد. مثلاً فرد معتاد ناتوانی با یک چوب به سمت من حمله کرده و من علیرغم اینکه میتوانم در مقابل او با یک چوب از خود دفاع کنم، امّا با یک هفتتیر به سرش تیری شلیک میکنم. آیا این تعدی نیست؟ و آیا در اینجا میتوان گفت که مدافع، ضامن به دیه است؟ آیا حضرت امام میخواهد بگوید که فرد در اینجا ضامن به دیه است؟ این کاملاً مغایر شرع است و شکی نیست که حکمش قصاص است.
حال سؤال این است که چرا امام فرمودند: «علی الاحوط»؟ اگر به علی الاحوطِ اصطلاحی رسالهها نظر کنیم، میتوانیم بگوییم که شاید حضرت امام در مقابل روایاتی که مطلقاً فرد را از ضمان بَری دانستهاند، این اصطلاح را به کار برده است. یعنی در مقابل اطلاق آن روایتها، فرموده است که فرد، علیالاحوط ضامن است. حال اگر بر فرض دوم بگوییم که علیالاحوط، به معنای احتیاط در دماء است، باز هم به نفع ماست؛ به این معنا که چون مدافع، خون مهاجم را ریخته است و در این راستا مرتکب تعدی نیز شده است، لذا به خاطر جلوگیری از هدر رفتن خون افراد و احتیاط در دماء فرد مدافع، ضامن در قصاص است.
لذا در این پرونده، طبق مسئلۀ 8 تحریرالوسیله، نه، میتوانیم حکم به قصاص دهیم (چون متهمه تعدی نکرده) و نه، میتوانیم حکم به دیه دهیم (چون ضمان در این مسئله به قصاص باز میگردد، نه دیه). طبق مواد 61 و 62 و 629 قانون مجازات اسلامی نیز اگر شرایط دفاع مشروع رعایت گردد، عمل ارتکابی، قتل نیست و مجازات ندارد؛ اما اگر شرایط دفاع رعایت نشود، عمل فرد، دفاع مشروع نیست و قتل محسوب میگردد. ( مفهوم مخالف ماده)
لذا بنده عقیده دارم، دفاع مشروع از سه حالت خارج نیست:
1ـ فرد مدافع، شرایط دفاع را کاملاً رعایت کند که در اینصورت عمل فرد، اساساً جرم نیست. اینکه مقنن گفته عمل قابل تعقیب نیست، اشتباه است؛ زیرا این عبارت، اینگونه بیان میکند که عمل، کأنّه جرم است؛ اما قابل تعقیب و مجازات نیست؛ اما فیالواقع، عمل ارتکابی اساساً جرم نیست.
2ـ اگر فردکاملاً تعدی کند، قطعاً قصاص دارد. یعنی اگر فرد به طور کامل و عمداً تعدی کند، عملش دفاع نیست و قصاص دارد. لذا تعدیِ عمد، مساوی است با قصاص. در مسئلۀ 8 نیز، تعدی، ظهور در عمد دارد.
3ـ حالت دیگر آن است که تعدی باشد، ولی خطئاً؛ یعنی مدافع در تشخیص تناسب، اشتباه کرده است که در اینجا به نظر من، ضامن نیست. ضمان دیه را در یکجا پذیرفتیم و آن، جایی بود که ما مهاجم را اشتباه بگیریم و قصدش را اشتباه احراز کنیم. مثلاً مهاجم به سمت ما میآید و ما فکر میکنیم که قصد حمله دارد و به او ضرری وارد مینماییم، امّا در واقع قصد شوخی داشته است. در اینجا خطای فرد آشکار است و ضامن دیه میباشد.
حد وسط در قضیه این است که مدافع در مقدار دفاع اشتباه کند؛ مثلاً مهاجمی باشد که با زدنِ یک تیر به پایش، دفع شود، اما فرد به خاطر ترس، تیر را به قلب وی میزند و وی را میکُشد. در اینجا فرد در محاسبات دفاعیاش دچار اشتباه شده است؛ در اینجا هم به نظر بنده هیچ ضمانی نیست. چون طبق فرمایش امام در مسئلۀ 8 تحریر، این شیوۀ اقدامِ دفاعی به نظر فرد رسیده و در واقع کافی بوده است و در این حالت تعدی و ضمانی در کار نیست.
توضیح آنکه، فرد مدافع در شرایط خطر قرار دارد و در این شرایط، قادر به محاسبۀ دقیق نیست که مثلاً اگر به پایش میزدم، نمیمُرد. چون دفاع در لحظۀ آخرِ خطر است و اگر مدافع اقدامی نکند، مهاجم غالب میشود. اگر در این مورد فرد مدافع به زعم خودش درست عمل کرد، ولی به زعم ما اشتباه کرده و افراط و زیادهروی کرده، حق نداریم او را ضامن به دیه بدانیم. فرد مدافع در مقام دفاع بوده است و فرد مهاجم با تهاجمی که انجام داده است، خودش سبب قتل خویش شده است. کأنه مهاجم، سبب اقوی از مباشر است، مثل مغروری که یرجع الی مَن غار میکند.
مثلاً دزدی وارد خانۀ من میشود. من نمیتوانم در همان حال کتاب قانون را باز کنم و همۀ مواد و شرایط دفاع را بررسی نمایم و ببینم که مثلاً اگر به کجای پای وی بزنم، تناسب رعایت میشود و ضامن نیستم!
مُرادم این است که، نهایتاً حق با اقلیّتی است که قائل به برائت شدند و در موارد مشابه نیز، بنده حکم به دیه را خلاف شرع میدانم؛ چون دیه، دلیل و مثبِت میخواهد و نمیتوان گفت، چون شبهه وجود دارد، قصاص منتفی است، پس دیه وجود دارد. به نظر من در اینجا موجبی برای حکم به دیه وجود ندارد؛ یا حداقل برای حکم به دیه محملی برای استناد به مسئلۀ 8 تحریرالوسیله نیست. حال اگر دلیلی غیر از این مورد وجود داشته باشد، قابل بررسی خواهد بود.
استدلال «دکتر گلدوزیان» را هم تقویت میکنم که فرمودند: اگر عمل، دفاعِ مشروع باشد، قصاص منتفی است و دیه هم نیست؛ چون طبق مادۀ 12 قانون مجازات اسلامی، دیه مجازات است. اما بنده اضافه میکنم که حتّی مجازات حبس هم در این مورد وجود ندارد، چون عمل فرد اساساً جرم نیست و وقتی جرم نباشد، اعمال مادۀ 612 قانون مجازات اسلامی و حکم به حبس هم منتفی است.
آقای عطار: آیا آنچه ما از سخنان «دکتر توجهی» در مورد تعدّی و زیادهروی در دفاع فهمیدیم، این بود که اگر مدافع عمداً تعدی کرده باشد، چه در مقام دفاع باشد و چه نباشد، قصاص دارد؟
دکتر توجهی: خیر، باید در مقام دفاع باشد. یعنی اگر فردِ مدافع در مقابل تهاجمِ مهاجم (حال چه مُقبلاً باشد چه مُدبراً، فرقی نمیکند) از آنچه به نظرش و در واقع کافی بوده است، تجاوز نماید، ضامن است. فرمایش امام خمینی (ره) نیز همین است.
سؤال کارآموز: میخواهم در مورد بیانات «دکتر توجهی» که فرمودند منظور از ضمان در مسئلۀ 8، ضمان قصاص است، بگویم این استدلال، با مسئلۀ 14 رد میشود. در این مسئله آمده است: اگر مدافع احساس کند که مهاجم به سویش میآید و احراز کند که مهاجم قصد تعرض به جان یا مال یا عِرضش را دارد، میتواند مهاجم را بکُشد، اما در صورتی که اشتباه کرده باشد، ضامن دیه است. اما در مسئلۀ 8 گفته است، فرد از آنچه به نظرش و در واقع کافی بوده تجاوز کرده، یعنی به نظر خودش دفاع کافی بوده، چهطور میتوان گفت که ضارب باید قصاص شود؟
دکتر توجهی: چون تعدّی کرده است.
کارآموز: درست است که تعدی کرده، امّا چون خودش تصور میکرده که کافی است، در اینصورت چگونه میتوان گفت که منظور از ضمان، قصاص است؟
دکتر توجهی: در مسئلۀ 14، کسی بهسمت من میآید و من اشتباهاً او را بهعنوان مهاجم در نظر میگیرم، یعنی کأنّه فکر میکردم که کُشتن او جایز است، بحث قتل به اعتقاد مهدورالدمبودن پیش میآید. در اینجا اگر فرد، موجب مرگ مهاجم شود، قتل به منزلۀ خطای محض خواهد بود و طبق مادۀ 295 قانون مجازات اسلامی دیه دارد.
اما در مسئلۀ هشتم، فرد از آنچه به نظرش و در واقع کافی بوده است، تعدی میکند، یعنی مثلاً میدانستم که فرد مهاجم، معتاد و ضعیف است و با یک چوب میتوانم او را دفع کنم، امّا با هفتتیر به سرش میزنم. اینجا من تعدی کردهام؛ تعدی را نمیتوان دفاع مشروع تلّقی کرد. به عبارت دیگر در مسئلۀ 8، مدافع به طور عمدی تعّدی کرده و ضامن قصاص است و دیگر ضمانی برای دیه وجود ندارد.
کارآموز: امّا اغلب فقها و حقوقدانان، ضمان را به معنای دیه گرفتهاند.
دکتر توجهی: ضمان در فقه در دو معنای قصاص و دیه به کار رفته است و با نظر اکثریت و اقلیت، نمیتوان مشکل را حل کرد.
کارآموز: در موردی که فرمودید، شخصی، دیگری را شبانه از منزلش بیرون میبرَد، و بعداً فرد مدعو مقتول یافت میشود، داعی قصاص نمیشود و ضامن دیه است؛ در قانون مجازات اسلامی مادۀ 338 هم صراحت دارد که ضمان دیه وجود دارد و صحبتی از ضمان قصاص نیست.
در این مورد نظرتان را بفرمایید؟
دکتر توجهی: در این مسئله، ما دلیلی بر قتل نداریم. به عبارت دیگر در اینجا ما دلیلی بر انتساب قتل به فرد داعی نداریم. قصاص، به واسطۀ شبهه، منتفی میگردد؛ اما اگر دلیلی داشته باشیم که داعی او را کشته است، در اینصورت داعی، قصاص میشود.
کارآموز: اگر با درخواست خود فرد مدعو باشد، چطور؟
دکتر توجهی: اگر با درخواست خود فرد مدعو باشد، دیگر فرد داعی در مظان اتهام نیست. اگر شب نباشد، در مظان اتهام نیست. اینکه میگوییم فرد داعی ضامن است، به خاطر این است که فرد داعی در مظان اتهام است. اگر شما بدون در خواست من و شبانه مرا ببرید و بعداً من کُشته یافت شوم، چون شما در مظان اتهام هستید، فیالجمله ضامن میباشید. در اینجا میگویند اصل برائت، استثناء خورده است، یعنی مورد مذکور استثناء بر اصل برائت است.
سوال کارآموز: آقای «دکتر گلدوزیان» فرمودند که طبق مادۀ 612 قانون مجازات اسلامی، مجازات حبس هم وجود دارد. مادۀ 612 قانون مجازات اسلامی در مواردی است که جایی برای قصاص باشد و قاتل هم زنده باشد و به هر علتی قصاص امکانپذیر نباشد. در موضوع پرونده که اصلاً قصاص وجود ندارد، چطور میتوانیم این ماده را اعمال کنیم؟
دکتر گلدوزیان: امکان دارد که مجازات حبس هم باشد و این منوط به تصمیم مقام قضایی است. نکتۀ دیگر آنکه مادۀ 629 قانون مجازات اسلامی از معاذیر قانونی معافیت از مجازات است و دفاع مشروع نیست. این ماده گفته است: قتل عمدی در صورتی که دفاع متوقف بر قتل باشد، در موارد مذکور در ماده، از مجازات معاف میشود. در اینجا فرد در مقام دفاع است، اما چون تناسب وجود ندارد، فرد به حکم دادگاه، از مجازات معاف میشود[15].
نکتۀ دیگر اینکه اصل 36 قانون اساسی بیان میدارد که: «حکم به مجازات و اجرای آن باید از طریق دادگاه صالح و به موجب قانون باشد.» بر طبق اصل 167 همان قانون در مواردِ «سکوت، نقض و یا اجمال» است که قاضی میتواند به منابع معتبر یا فتاوی مراجعه نماید. در بحث دفاع مشروع مواد قانونی ابهامی ندارند که بخواهیم فتاوی مختلف را بررسی کنیم. در مادۀ 629 قانون مجازات اسلامی متن صریح قانونی وجود دارد و ابهام و اجمالی نیست که بخواهیم به منابع و فتاوی مراجعه نماییم.
سؤال کارآموز از آقای تردست: چرا در رأی شما فقط سه مستشار زیر رأی را امضاء کردهاند، مگر هر 4 مستشار نباید آن را امضاء کنند؟
آقای تردست: من ابتدا مطلبی را بهعنوان یک قاضی با تجربه خدمت شما عرض میکنم. یکی از مسائلی که در امر قضاوت باید به آن دقت شود ـ خصوصاً امروزه که تلاش میشود تا قوانین، منطبق بر موازین شرعی باشد ـ این است که آراء صادرشده از دستگاه قضایی، فرهنگسازی میکنند.
تمام زحماتی که در یک پرونده، به ویژه پروندههای کیفری انجام میشود، از مرحلۀ تجسس پلیس گرفته تا تحقیقات دادسرا و جریان دادرسی، نهایتاً در متن و انشاء رأی متجلّی میگردد و اعتقاد من این است، کسانی که متصدی امر قضا هستند و رأی صادر میکنند، باید از نظر ادبیات فارسی و توانایی قلمی، خود را آراسته نمایند. چه بسا آراء شفاهیِ برخی از قضات، آرایی قانعکننده، شفاف و موجب احراز باشند، امّا وقتی آن را انشاء میکنند، مانند این پرونده، ایرادات زیادی به آن وارد است. در این پرونده، ماحصلی که موجب احراز انتساب دفاع مشروع و تعدی شده است، متأسفانه در متن رأی برجسته و متجلّی نشده، این قبیل پروندهها حداقّل نیاز به 30 صفحه رأی دارند. چون باید مبانی احراز در پرونده، کاملاً در رأی آورده شود.
هماکنون بنده چندین مطلب را عرض میکنم که بسیار تعیینکننده است، امّا در رأی نیامده: فاصلۀ روسری کشیدن و چاقوزدن چقدر بوده است؟ فاصلۀ زمانی و مکانی این عمل چقدر بوده است؟ اینکه در شعبۀ 71 استدلال شده، پاسگاه نزدیک بوده، آیا درست است؟ چون ما در شعبۀ 74 در مقام رسیدگی همعرض هستیم، یکی از روشهایی که در دادگاه همعرض، حتماً باید رعایت شود، این است که اگر نسبت به رأی بدوی اصراری ندارند، باید آنچنان دلایل را مورد تحلیل قرار دهند تا ذهن اقناع شود که نظر قبلی نادرست و نظر جدید درست است؛ یعنی باید دلایل قبلی را نقض کرده و دلایل و توجیهات جدید بیاورند.
لذا هیچکس نمیتواند با خواندن رأی به این نکته برسد که مثلاً تعدّی به صورت عمدی بوده یا نه. هرچند تلاش میکنیم، آنچه را احراز کردهایم در رأی صادرشده منعکس نماییم، ولی فردی که پرونده را خوانده و در جریان دادرسی با پرونده درگیر بوده و سینه به سینه سؤال و بازجویی کرده، تسلّط بیشتری دارد.
یکی از ضعفهای دادرسی ما این است که در موارد بسیاری، مطالب و صحبتهای گفتهشده در صورتجلسه منعکس نمیگردد.چون ما در محاکم، تُندنویس نداریم، خیلی از حرفهای مهم را قاضی میشنود و او نقش اساسی را دارد؛ امّا در صورتجلسۀ دادرسی نمیآید. روشی که در کشورهای دیگر وجود دارد این است که صحبتهای اصحاب دعوا ضبط میشود، مکتوب میگردد و اساس رأی قرار میگیرند.
یکی از معضلات دیگر دادسراها این است که مطالبی را که متهمین در مرحلۀ تحقیقات مقدماتی در دادسرا بیان میکنند، و براساس مقررات باید عیناً درج گردد، نوشته نمیشود. به نظر من، آراء، فرهنگسازی میکنند و در قرارهای بازپرسیکه صادر میکنید (علیرغم شلوغی کار) باید نهایت دقت را به عمل آورید. باید عدالت را در رفتار و گفتار و ظرایف امر قضاء رعایت نمایید. گاهی ممکن است یک شهر علیه یک تصمیم قضایی، معترض شوند و به ناحق هم اعتراض کنند؛ امّا قاضی همچنان بر تصمیم خود مصمم است.
در مورد مطالب آقای «دکتر توجهی» باید بگویم، اولاً بنده از این سخنان استفاده کردم و ثانیاً تذکر آقای دکتر کاملاً بجا بود. نکتۀ دیگر این است که ما از سوی ولیامر مسلمین در حدود قوانین و مقررات، مأذون در امر قضاء هستیم و مسئول احراز شرعی نیستیم. آفت دستگاه قضایی این است که بعضی قضات بحث مسئولیت یا تکلیف شرعی را پیش میکِشند.
اما واقعیت این است که قاضی جمهوری اسلامی ایران، چه در دادسرا و چه در دادگاه، حق و مسئولیت احراز شرعی ندارد، او فقط تکلیف دارد در چارچوب قانون عمل نماید. به عقیدۀ من، وقتی قانون صراحت دارد، دیگر حق رجوع به منابع و فتاوی را نداریم، در این پرونده، انشاء رأی با رئیس شعبه بود و بنده در جایگاه مستشار، در نتیجۀ آن اعلام موافقت کردم. در دادگاه کیفری استان، پنج قاضی هستند، یک رئیس و چهار مستشار. چهار مستشار، فقط نظر میدهند و نظر اکثریت، دادنامه میشود و اقلیت در رأی شرکت نمیکنند. اگر مستشاری مخالف ماهیت رأی است، رأی را امضاء نمیکند و لذا نام او در دادنامه ذکر نمیگردد و حتّی نام او به عنوان اقلّیت در دادنامه بُرده نمیشود.
سؤال یکی از حضار از قاضی تردست: با توجه به اینکه نباید به ظاهر اصل 167 قانون اساسی اکتفا کرد، آیا میتوان برای فهم و تبیین مطالب به فقه و فتاوی مراجعه نمود؟
قاضی تردست: این مباحث را میتوان در محافل حوزوی و دانشگاهی مطرح و بررسی کرد، اما در مقام قضا نمیتوانیم به منابع و فتاوی مراجعه نماییم؛ چون با وجود شورای نگهبان، قوانین ما محکوم به مشروعبودن هستند.
کارآموز: اگر بنده بهعنوان قاضی بخواهم به عبارتی از قانون که ابهام دارد، استناد کنم و مثلاً ببینم که منظور از ضمان، ضمان در دیه است یا شامل قصاص هم میشود، آیا در اینجا حق ندارم که به منابع و فتاوی رجوع نمایم؟
قاضی تردست: بله، در اینجا میتوانید رجوع کنید. و حتّی میتوانید یک وزنه را هم به رأی اضافه کنید و یک تحلیل فقهی هم ارائه دهید که خوب است؛ اما با این تحلیل فقهی نمیتوانید خلاف قانون حکم دهید.
سؤال یکی از حضار از دکتر گلدوزیان: «دکتر توجهی» بحث دفاع را به حق و تکلیف، تفکیک نمودند. آیا شما این نظر را قبول دارید؟ چون بنده در برخی از متون شما دیدم که فرمودید: اگر امکان فرار باشد، دفاع جایز نیست. استنباط من از آن عبارت این است که دفاع مشروع، حق نیست. نظر شما در این مورد چیست؟
دکتر گلدوزیان: دفاع، هم حق است و هم تکلیف. در جایی که فرد میتواند صحنه را ترک کند و از وقوع قتلی که میخواهد انجام دهد، خودداری نماید، باید فرار از صحنه را به ارتکاب قتل ارجحیت دهد. حال ممکن است، فرد مورد تهاجم، نظامی باشد، در شأن او نیست که اگر کسی به او حمله کرد، فرار کند. لذا در اختیار مقام قضایی است که ببیند آیا اگر کس دیگری به جای او میبود، ایستادگی میکرد و مهاجم را میکُشت یا نه. یعنی ارزشگذاری این قضیه بستگی به عرف جامعه، شخصیت طرف و… دارد و این حق مقام قضایی است که در این زمینه بررسی کند و ببیند که دفاع را «حق» قلمداد کند یا «تکلیف»، مثلاً شغل فرد در این مورد میتواند بسیار مؤثر باشد.
سؤال یکی از حضار از دکتر توجهی و قاضی تردست: آقای «دکتر توجهی» شما فرمودید که به رویۀ قضایی نقدی دارید، این نقد چه بود؟ و آقای «تردست»، بحث تعدی را که در مسئلۀ 8 تحریرالوسیله آمده، چگونه احراز کردید؟
دکتر توجهی: منظور همین رویهای است که در آن، تعدی از دفاع را موجب سقوط قصاص و ثبوت دیه بر مدافع میدانند.
قاضی تردست: همانطور که عرض کردم، برخی از موارد و مسائلی که در احراز برائت متهمه از قتل عمدی و احراز قتل غیر عمدی مستوجب دیه وجود داشته است، متأسفانه در حد لازم در رأی نیامده و اشارۀ کمی به آن شده است. در مورد مسئلۀ 14 تحریرالوسیله، فرمایش آقای «توجهی» درست است، چون اصلاً ربطی به قضیه ندارد و موضوعاً از پرونده خارج است.
در مورد مسئلۀ 8 و استظهاری که «دکتر توجهی» فرمودند، بنده برای اولینبار است که چنین برداشتی را میشنوم و اِشکال جالب و خوبی است. رؤسای شعب دیوان اغلب مجتهد و صاحب رأی هستند و اگر مستند فقهی در رأی آورده شود، خیلی دقت میکنند و اگر برداشت غلطی باشد، فوراً تذکر میدهند، امّا در این مورد به استنادات فقهی رأی، اشکالی وارد نکردند. نظر بنده این است مستندات فقهی را که ایراد فرمودند، خلط مصداق است.
به دلیل اینکه گاهی دفاع، جز با قتل امکان ندارد و مجوّز قتل هم از ناحیۀ شارع مقدس صادر شده است. اگر مدافع حق دفاع داشته باشد، حرجی نیست و در اینصورت نه قصاص دارد و نه دیه. اگر حق نداشته باشد قتل عمدی محسوب میگردد و قصاص دارد. منتها در این موارد حد وسطی هم وجود دارد و آن هنگامی است که مدافع به «خطا» تعدی میکند. چون کسی که در مقام دفاع است، گاهی عمداً و گاهی به خطا تعدی مینماید. دقت کنید که ما در مورد دَمِ محترم و محقون صحبت میکنیم. نباید بهسادگی اجازه داد خون کسی که مهدورالدم نبوده و محقونالدم است، به هدر برود.
در پروندهای، دونفر، خانمی را سوار تاکسی کرده و میخواهند او را به طرف بیابان ببرند؛ همینکه احساس میکند آنها قصد تجاوز به وی را دارند، لحظهای که ماشین از آسفالت به سمت خاکی خارج میشود، با سوزن لحافدوزی که از خیابان خریده بود، به پشت گردن راننده میکوبد و راننده فوت میکند. در اینجا تعدی بهطور عمدی نبوده، بلکه خطایی بوده است. چون طرف با خارجشدنِ ماشین از جاده احساس کرده که میخواهند به وی تجاوز کنند و برای فرار از تجاوز، راننده را کُشته است. قانون صراحت دارد که در دفاع مشروع، تناسب باید رعایت گردد.
امّا بخش مبهم این پرونده، مادۀ 61 قانون مجازات اسلامی است. طبق این ماده: هر کس در مقام دفاع از نفس یا عِرض یا ناموس و یا مال خود یا دیگری و یا آزادی تنِ خود یا دیگری، در برابر هرگونه تجاوز فعلی و یا خطر قریب الوقوع، عملی انجام دهد که جرم باشد، در صورت اجتماع شرایط زیر، قابل تعقیب و مجازات نخواهد بود. دقت کنید، کلمۀ تعقیب و مجازات مهم است. یعنی اگر شرایطِ مذکور نباشد، فرد قابل تعقیب است.
بند 1 ماده گفته است: دفاع با خطر و تجاوز متناسب باشد. مثلاً اگر کسی بدون داشتنِ آلت جارحه صرفاً به شما که با جمعی از فامیلتان هستید، بگوید: میکُشمت و شما چاقو را برداشته و او را بکُشید، این دفاع متناسب نیست. بند دوم ماده، به نظر بنده زائد است و بند اول کفایت میکرد. بند سوم ماده بیان میکند: توسّل به قوای دولتی، بدون فوت وقت، عملاً امکانپذیر نباشد، یا مداخلۀ قُوای مذکور در رفع خطر و تجاوز مؤثر واقع نشود.
مثلاً اگر به شما حمله شد و پلیس هم در صحنه حاضر است، اما مأمور با باتون است و مهاجم با اسلحه، در اینجا مأمور نمیتواند، دفع تجاوز کند. البته بحث تعدی در دفاع و تفکیک بین تعدی عمدی و خطایی، خیلی مورد بحث فقها قرار نگرفته است و در این زمینه اختلافنظر هم وجود دارد و بنده این را قبول دارم.
در بند 2 ماده 61 قانون مجازات اسلامی بحث تناسب آمده است. حال اگر فردی که مورد حمله قرار گرفته، تناسب در دفاع را رعایت نکند، امّا ثابت شود که حق داشته دفاع نماید، این مورد از مصادیق قتل شبهعمدی محسوب میگردد؛ چون ما وظیفه داریم مصداق، یعنی فعل یک متهم را با قوانین تطبیق دهیم.نکتهای که «آقای توجهی» در مورد لایحه گفتند که اثبات عدم تناسب دفاع، با مهاجم است، با موازین ناسازگار است[16]؛ چون در اکثر موارد، مهاجم مقتول شده و اصلاً وجود خارجی ندارد و از طرفی وظیفۀ قاضی است که دلایل را کشف نماید. لذا این مقرّره از لحاظ عملی و رویۀ قضایی مقدور نخواهد بود. بنابراین عرض بنده این است که ما باید بین مراحل دفاع، تفکیک قائل شویم و همانطور که در مبسوط هم آمده، چنانچه مهاجم فرار کرد، دیگر حق دفاع نداریم. لذا در بررسی چنین پروندههایی باید ابتدا دید که آیا قتلِ اتفاقافتاده، عمد است یا شبهعمد یا خطای محض؟ اگر در دفاع مُحِق بوده است، پس با تجویز دفاع، قصاص کنار میرود.
در این پرونده، خانم در مقام دفاع بوده است؛ اما طبق قانون، رعایت تناسب در دفاع شرط است و میخواهیم ببینیم که آیا متهم این شرط قانونی را رعایت کرده یا خیر؛ چون مقنن در مقام بیان گفته است: در صورت وجود شرایط از جمله تناسب، فرد از قصاص رهایی مییابد. در مورد متهمه، بیان میکنیم: وی در دفاع محق بوده است و قصاص ساقط میگردد، ولی در خطایی که کرده و فرد محقونالدم را به قتل رسانده، دیگر محق نبوده است؛ زیرا متهمه شرط تناسب را رعایت نکرده، لذا از این جهت محکوم به دیه خواهد شد.
دکتر توجهی: آقای «تردست» فرمودند که خلط مبحث شده است. بنده متوجه نشدم که منظورشان از خلط مبحث چیست؟
قاضی تردست: منظورم خلط مصداق بود، نه خلط مبحث.
دکتر توجهی: ضمن احترام به شما، جملۀ آخر شما، خلط مبحثی عمیق و اساسی است و آن این است که میفرمایند چون اصل دفاع جایز بوده، پس اگر شرایط را رعایت نکرد، میشود شبهعمد. این عین خلط مبحث است. مثلاً من مجازم که فرزندم را تأدیب کنم، پس تأدیب جایز است. اما اگر با یک عمل کُشنده وی را تأدیب نمایم، قطعاً عمد است. درست است که دفاع مجاز بوده، اما این جواز شرایطی دارد و اگر شرایط رعایت نشود، اصلاً دفاع نیست.
درست است که در این پرونده اصل دفاع، مجاز بوده، امّا بنده راجع به تعدی اشکال دارم. طبق مسئلۀ 8 ، تعدی یعنی اینکه فرد از آنچه به نظر خودش ـ و نه شمای قاضی ـ کافی بوده است، تجاوز کند. متهمه در شرایط خطر قرار داشته و جان و عِرض و ناموسش را در معرض خطر میدیده؛ در آن شرایط لازم دانسته تا از خود دفاع نماید. اما شمای قاضی که از بیرون به این قضیه نگاه میکنید، ممکن است بگویید: تو لازم میدانستی، اما من لازم نمیدانم؛ پس قتل، شبهعمد است. به نظرم این حرف، خلاف شرع است و در هیچ حدیثی هم نیامده است.
حتی در حدیثِ نقلشده از امام صادق (ع)، در جواب فردی که سؤال کرده بود، دزد مهاجم به سمت من آمد و قصد جان و مالم را داشت، امام (ع) فرمودند: او را بکُش؛ خون او برگردن من. عرض بنده این است اگر من، که در مقام دفاع هستم و مثلاً میتوانم طرف را با یک چوب، یا با یک فریاد دور کنم، با تفنگ تیری به او بزنم، این تعدی است و طبق مادۀ 206 قانون مجازات اسلامی هم حکمش قصاص است و اصلاً صحبت از مادۀ 61 قانون مجازات اسلامی نمیشود؛ چون اساساً دفاع مشروع نیست.
اما اگر منِ مدافع به زعم خود، شرایط را رعایت کردم، مثلاً دختر خانمی بودم که برادرزادۀ 14 ـ 13 سالۀ من همراهم است و سایر دوستانم هم فرار کردند و در معرض تجاوز قرار دارم و در این شرایط تشخیص دادم که برای دفاع از خود، باید به مهاجم چاقو بزنم و همین کار را کردم و مهاجم فوت شد، حال قاضی بگوید، چون چاقو را به قلبش زدی و به دست و پا و سایر اجزای غیر حساسش نزدی، پس تناسب را رعایت نکردهای، این صحبت غلط است. اگر شما قبول دارید که متهمه در مقام دفاع از خود بوده است، پس حکمش برائت است.

نکتۀ دیگری که فرمودند، قضات دیوان اکثراً مجتهد هستند و از لحاظ شرعی بر کار ما نظارت دارند، بنده ضمن احترام به قضات دیوان، عرض میکنم که این کُبرای کلّی را قبول ندارم. گاهی به دلیل حجم زیاد کار و اختلاف نظراتی که وجود دارد، ممکن است نظارت دقیقی صورت نگیرد. حال اگر به فقه استناد نکنیم، سؤال مهمی پیش میآید که اگر میخواهید حکم به دیه بدهید، به استناد کدام مادۀ قانونی این کار را میکنید؟
قاضی تردست: شاید بنده بحث را خوب بیان نکردم. تعدیِ عمدی، مستوجب قصاص است. اما اگر احراز کردیم که مدافع، دفاع را کافی میدانسته و در واقع نیز چنین بوده است، دفاع وی بلا اشکال است. امّا اگر احراز کردیم که وی دروغ میگوید، یعنی قصدش این نبوده که دفاع کند، یعنی اول کار، در موضعِ دفاع بوده، امّا در ادامه، عمداً تعدی میکند، حکمش قصاص است. مثلاً کسی با چاقو به مدافع که قویهیکل است حمله میکند. مدافع در مقام دفاع از خود چاقو را از دست مهاجم خارج میکند و به قلب مهاجم میزند که در اینجا عمداً تعدی نموده. این مورد باید باموردی که فرد خطئاً تعدی میکند، فرق داشته باشد.
در اینجا متهمه در مقام دفاع بوده است، اما برخی قرائن مثل این مورد که دوستش (ح.) وی را پیوسته صدا میزده و میگفته «بیا برویم»، ولی او توجهی نمیکرده و در همین گیرودار، خیلی سریع دو ضربه چاقو به بازو و سینۀ مقتول میزند، قطعاً تعدی محسوب میشود، اما تعدی عمدی نیست، زیرا ضربۀ دوم عمدی نبوده و دلیلش هم این است که این خانم در یک شرایط پُر استرس و عصبانیت قرار داشته[17]، ضمن اینکه قبلاً نیز یک تجربۀ تجاوز به عنف داشته، بنابراین به زعم خودش چاقوی دوم نیز لازم بوده است. پس در اینجا تعدی غیرعمدی است. از طرفی مهاجم مهدورالدم نبوده و لذا به لحاظ حرمت خون انسان باید ضمان دیه وجود داشته باشد.
دکتر توجهی: کسی که حمله میکند و در آن حمله کُشته میشود، مسلماً محقونالدم نیست. در اینجا متهمه عصبانی و در استرس شدید بوده و اشتباه کرده است. مسئلۀ 8 میگوید که باید فعل به زعم خودِ فرد مدافع کافی باشد، در حالیکه در اینجا به زعم خود متهمه یک ضربه چاقو کافی نبوده و ضربۀ دوم را هم باید میزده و زده است. فلذا به نظر بنده با مسئلۀ 8 نمیتوان حکم به دیه داد و اگر میخواهیم حکم به دیه صادر کنیم، باید به دنبال محمل دیگری باشیم.
سؤال یکی از کارآموزان از آقای تردست: استناد شما برای حکم به دیه چیست؟
قاضی تردست: عدم رعایت قانون که منجر به مرگ شود، موجب ضمان فرد است. یعنی طبق قانون، رعایت تناسب در دفاع شرط است و چون فرد این شرط قانونی یعنی تناسب را رعایت نکرده و سبب مرگ مهاجم شده است، طبق قانونِ دیات، از باب تسبیب، محکوم به دیه است.
سؤال یکی از کارآموزان از قاضی تردست: استناد رأی به تبصرۀ 3 مادۀ 295 قانون مجازات اسلامی اشکال دارد؛ زیرا این ماده در مورد قتلهای خطایی است که به دلیل خطای جزایی ارتکابیافته از جانب فرد، قتل را در حکم شبهعمد میکند و حکم به دیه میدهند.
قاضی تردست: بنده هم این استناد را قبول ندارم. در پایان خواهش بنده این است که به موضوع، دقیق فکر کنید که یکنفر مدافع عمداً تعدی میکند و منجر به مرگ یا جراحت میشود، اما گاهی این تعدی غیر عمدی است؛ یعنی به واسطۀ اضطراب و استرسی که داشته، در نحوۀ دفاع اشتباه میکند، مثلاً بجای اینکه با چوب به پای مهاجم بزند، به سر وی میزند و او را میکشد، در حالی که مهاجم دستش خالی بوده است. پس در تفکیک بین تعدی عمدی و غیر عمدی خوب تأمل کنید.
آقای عطار: دکتر گلدوزیان! شما صحبت و مطلبی ندارید؟
دکتر گلدوزیان: به نظر بنده نسبت به مادۀ 629 قانون مجازات اسلامی کملطفی شده است. اگر ماده را دقیق بخوانید، میبینید که ماده، پاسخگوی تمام این مسائلی است که میفرمایید، طبق این ماده، قتل عمدی (چون شرایط دفاع مشروع نبوده است) در صورتی که دفاع متوقف بر قتل باشد، مستوجب معافیت از مجازات است. اسم این تأسیس، معاذیر قانونی معافیت از مجازات است. در این ماده، مقنن گفته است، اگر شرایط دفاع مشروع مثل تناسب فراهم نباشد، فرد از مجازات معاف میگردد؛ یعنی مقنن در اینجا کار را تمام کرده است.
سؤال یکی از کارآموزان از دکتر گلدوزیان: پس بحث دیه هم منتفی است؟
دکتر گلدوزیان: بله، دیه هم ندارد، چون دیه طبق قانون مجازات اسلامی (م12)، مجازات محسوب میگردد.
کارآموز: حبسی که در مادۀ 612 قانون مجازات اسلامی آمده است، چطور؟
دکتر گلدوزیان: حبس مذکور را قانونگذار به اختیار و تشخیص مقام قضایی واگذار کرده است که چنانچه بیم تجری مرتکب یا دیگران برود، دادگاه میتواند 3 تا10 سال حبس صادر نماید.
آقای عطار: در پایان، سخنان «دکتر توجهی» را هم می شنویم.
دکتر توجهی: گاهی اوقات برای اینکه کلمهای جا بیفتد، باید اندکی مئونت هم تحمل کرد. مهم این است که ما کلمۀ ضمان و ضامن را در فقه، فقط منصرف به دیه یا ضمان مالی نگردانیم. ضمان تاکنون دو مرحلۀ انتقال مفهومی داشته است تا به مفهوم فعلی رسیده است. اجمالاً عرض کنم، در مراجعه به فقه میبینید که فقها «مضمونهبودن» را، هم در مورد قصاص و هم در مورد دیه بهکار بردهاند.
راجع به دفاع مشروع هم اگر بخواهیم از فقه خارج شده و قانونی صحبت کنیم، مادۀ 61 یا 62 قانون مجازات اسلامی گفته است، اگر فرد مدافع شرایط دفاع را رعایت نماید، قابل تعقیب و مجازات نخواهد بود. دقت کنید تاکنون مقنن ما دفاع مشروع را در کتابهای قانون تحت نوان علل موجّهۀ جرم میآورد، یعنی دفاع مشروع با رعایت شرایطش اصلاً جرم نیست. مفهوم این ماده این است که اگر شرایط را رعایت نکند، قابل تعقیب خواهد بود. حال به چه چیزی قابل تعقیب است؟ باید به سراغ سایر مواد قانونی رفت. در فرضی که مدافع قصد کشتن را ندارد، مثلاً مهاجم که فردی معتاد و ضعیف است، به وی حمله میکند و مدافع میداند که با یک چوب میتواند او را دفع کند، لذا یک ضربه با چوب به پای مهاجم میزند، در این هنگام مهاجم با سر به زمین میخورد و فوت میشود.
در اینجا قتل ارتکابی خطای محض است، چون مدافع قصد کُشتن وی را نداشته است. امّا در جایی که فرد مدافع لازم میدانسته که مهاجم را باید بکُشد تا تجاوز دفع شود، یعنی به زعم خودش در آن شرایط، دفاع از خود را واجب دانسته و شرع و قانون هم اجازۀ چنین کاری را داده است، اگر مهاجم را بکُشد، هیچ ضمانی اعمّ از قصاص و دیه ندارد و در این صورت شما نمیتوانید فرد مدافع را به علت عدم رعایت شرایط، ضامن دیه بدانید؛ چون در غیر اینصورت باید بگویید که نعوذبالله مسئلۀ 8 تحریرالوسیله خلاف است. بهعنوان نکتۀ آخر عرض کنم که برداشت بنده از مسئلۀ 8 تحریرالوسیله این است که فرد عمداً تعدی میکند و در اینصورت طبق عمومات، حکمش قصاص است. یعنی منظور از ضمان در این مسئله ضمان قصاص است، نه دیه.
: از من خواسته شده که رابطۀ بین فرار و تبعات آن را مطرح کنم؛ ولی اجازه میخواهم، عنوان بحثم را «زمینۀ خشونت زنان» (یعنی آنجایی که زنان مرتکب رفتارهای خشن میشوند) بگذارم.
باتوجه به اینکه به تازگی پروژهای مربوط به بحث قتل برای قوۀ قضائیه انجام دادهام، زمینههای بسیار خوبی برای مقایسه دارم. برای عامۀ مردم، قاتل کسی نیست، جز فردی که سزاوار کشتن است. اما برای یک جامعهشناس که به دنبال فهم شکلگیری پدیدۀ قتل است، این نوع تفکر، به شدت انتزاعی است .به قول «هِگِل»، در قاتل چیزی بیش از یک قاتل نبینیم و تمامی صفات انسانیاش را در درون وی به همین خصوصیت تقلیل دهیم. قبل از اینکه وارد بحث شوم، اجازه دهید مقدمهای راجع به قتل، مطرح نمایم.
شاید بهتر از من بدانید که جرم قتل، از میان سایر جرایم، درصد کمتری را به خود اختصاص میدهد و معمولاً 10 درصد جرایم را جرایم خشن تشکیل میدهند و 90 درصد آمار جرایم مربوط به جرایم غیرخشن است. وقتی بحث خشونت زنان به میان میآید، آمار از این هم کمتر میشود، یعنی اگر 90 درصد جرایم خشونتآمیز توسط مردان اتفاق بیفتد، تنها 3 تا 7 درصد آن توسط زنان ارتکاب مییابد.
در حالیکه معمولاً 20 درصد قربانیان قتل را زنان تشکیل میدهند. همه میدانیم که ریشۀ قتل، امری عادی نیست، مگر در جوامعی که خشونت، امری طبیعی و بخشی از زندگی روزمره باشد. مثلاً در سومالی، اگر روزانه قتلهای بسیاری رخ دهد، افراد متعجب نمیشوند، زیرا بخشی از زندگی روزمرۀ آنان است. حال آنکه اگر در جامعۀ ایران قتلی اتفاق بیفتد، به شدت تعجببرانگیز است و با توجه به اینکه امروزه، هر قتلی که اتفاق میافتد، محدود به محل وقوع آن نمیشود و خبرِ آن، سریعاً منتشر میگردد، حس امنیت اجتماعی از انسانها سلب میشود. علیرغم اینکه بخش عمدۀ برنامهها و فیلمهای رسانهها به این مورد اختصاص یافته است و به طریقی به مسائل قتل و خشونت میپردازند و این واقعه تراژدی، جنبۀ نمایشی پیدا کرده است، ولی به نظر میرسد که این پدیده، کمتر مورد تحلیل جامعهشناسی قرار گرفته است و حتی رویکردهای مختلفی نسبت به آن وجود دارد.
قبل از قرن 18 عمدۀ گفتمانهای پیرامون قتل، دینی بود. قاتل به مثابۀ آدمی بود که پلیدی درونی داشت و بهترین راهکار، حذف مجرم بود. عموماً اعدامها در ملأ عام انجام میگرفت و نوع تنبیه، تنبیه مُنارک بود تا عبرتی برای دیگران باشد. پس از قرن 18 که عمدتاً حقوقدانان، جای مردان کلیسا را میگیرند، گناهکار بهعنوان یک هیولای اخلاقی و منفصل از جامعه تفسیر میشود. در عصر روشنگری، انسان اساساً آزاد بود و بر اساس ارادهاش عمل مینمود. لذا مجرم باید سریعاً تنبیه میشد تا تناسب بین جرم و تنبیه برقرار گردد. امّا جرمانگاریِ رفتارها بیشتر در جامعۀ مُدرن معنا مییابد. این جامعۀ مدرن است که ساختمان مرموز پلیدی را به تصویر میکشد و او را بهعنوان یک بیگانه معرفی مینماید، نه مجرم. در هر صورت گفتمانهای متفاوت و رویکردهای نظری مختلفی نسبت به پدیدۀ قتل وجود دارد و هر یک از رویکردها، بدون تردید نقاط ضعف و قوّت خود را دارند.
وقتی این پرونده را میخواندم، پیش خود فکر کردم که بهعنوان یک جامعهشناس با کدام رویکرد باید به این پدیده نگاه کنم. با رویکردهای کلاسیک؟ یا رویکردهای متأخر حوزۀ جرمشناسی؟ از رویکرد قربانیشناسی به پدیده نگاه کنم؟ یا به واقعیتها و دادههایی که ما در مطالعات اجتماعی در مورد قتل به دست آوردهایم، مراجعه نمایم؟
مطالعات اخیر ما در مورد قتل نشان میدهد که یکی از راههای تحلیل قتل، تحلیل آن بر اساس «ریسک فاکتور»هاست که رویکردی نظری است. منظور از ریسک فاکتور، هر عاملی است که احتمال آسیب و صدمه را برای فرد افزایش میدهد که این ریسک فاکتورها میتوانند در فرد، خانواده، اجتماع محلی و حتی ساختار کلان اجتماعی مطرح گردند. شناسایی آنها نهتنها رفتارهای کژروانه و انحرافی را برای ما توضیح میدهند، بلکه میتوانند روشهای مفید پیشگیری را برای ما نمایان کنند. اما این مسئله به این معنا نیست که هرجا این ریسک فاکتورها را داشته باشیم و فردی دارای آن باشد، حتماً مرتکب جرم میشود. در واقع نمیخواهیم یک رابطۀ علت و معلولی را ایجاد نماییم؛ ولی یقیناً میتوانیم از آن طرف رابطه نگاه کنیم و بگوییم تمام کسانی که مرتکب کژروی میشوند، افرادی هستند که نمایشدهندۀ این ریسک فاکتورها در زندگیشان هستند.
در این پرونده خاص، موضوع از این قرار است که دو دختر 17 و 15 سالهای که به نوعی دختران فرار هستند و زندگی سرزنشآمیزی دارند، به اتفاق دوست پسرهایشان که بیش از پنجروز از آشناییشان نمیگذشته، در بافت خاص شهر کرج به موتور سواری مشغولند. در حین موتورسواری سه جوان دیگر که تقریباً در محدودۀ سنی 23-22 سال هستند، با اینها برخورد میکنند و تصمیم به تعرض به دخترها میگیرند. یکی از این دختران که 17 سال دارد، برای دفاع از خود و برادرزادهاش با دو ضربه چاقو، یکی از قربانیان را از پای درمیآورد. حال بحث این است که آیا این دختر باید قصاص شود یا خیر؟
این پرونده از سال 1383 تا به حال در جریان است و هنوز هم به نتیجۀ قطعی نرسیده است. برای مقدمه باید بگویم دربارۀ قتل و موضوع این پرونده، با همان رویکردی که عرض کردم (یعنی ریسک فاکتورها) به تحلیل قضیه میپردازم. وقتی به ریسکفاکتورهای فردی نگاه میکنید، فرار دختران، اولین چیزی است که با آن مواجه هستید. در جامعۀ ما آمار فرار دختران حدود 95/3 درصد هزار نفر است. در ایران پسر فراری نداریم؛ ولی دختر فراری داریم. در حالیکه واقعیتهای اجتماعی نشان میدهد، میزان پسرانی که از خانه فرار میکنند، بیش از دختران است. اما طبیعتاً در جامعهای که بحث مردسالاری در آن قوّت دارد، فرار پسران مسئلۀ چندان مهمی تلقی نمیشود.
مورد دیگری که در بحث دختران فراری با آن مواجهیم، این است که اولین برچسبی که به دختر فراری زده میشود، برچسب جرمانگاری است. با او به مثابۀ یک مجرم برخورد میشود. در صورتی که این برخورد میتواند زندگی او را کاملاً تحتالشعاع خود قرار دهد. در حالیکه مراجع ذیصلاح هیچگاه به شرایط اجتماعی و خانوادگی دختر ـ که وی را مجبور به فرار کرده است ـ توجه نمیکنند. به دلیل ضیق وقت نمیخواهم دربارۀ مسئلۀ فرار صحبت نمایم. فقط در اینجا به مسئلهای اشاره میکنم که در بحث قتل بسیار اهمیت دارد. تحقیقاتی که دربارۀ بچههای فراری انجام شده، نشان میدهد که این بچهها در طول زمان، نگرش خاصی را در خودشان تقویت میکنند که مبتنی بر ترس، دفاع و خشونت است.
در این پروندۀ خاص، وقتی به تاریخچۀ این دختران مینگریم، درمییابیم متهمه را فردی آشنا که با پدرش در جایی همکار بوده، مورد تعرض و تجاوز قرار داده، ولی دختر نمیتواند با والدینش ارتباط برقرار کند و موضوع را با آنها در میان بگذارد که این، حکایت از شرایط خانوادگی او دارد. اگرچه در پرونده جزئیات مطرح نشده است، ولی از روی شواهد میتوان وضعیت خانوادگی وی را حدس زد.
این دختر در خانوادهای زندگی میکرده که محل امنی برای وی نبوده و اتفاقاً اولین جایی بوده که در حفاظت از او قصور شده است. فرد ترجیح میدهد، مسئله تعرض و تجاوزش را بجای در میانگذاشتن با خانوادهاش به تنهایی حل نماید. احتمالاً در بیان آن ترسی وجود داشته که نتوانسته موضوع را با خانواده مطرح کند. پس یک ریسک فاکتور قوی داریم و آن نگرش مبتنی بر ترس، دفاع و خشونت است. وقتی که بحث تجاوز زنان مطرح میشود، یکی از ترسهای جدّی آنان، ترس از استیلای مذکر در رابطۀ با آنهاست. در تحقیقاتی که دانشگاه تهران در چند سال اخیر روی این مسائل انجام داده است، مشخص شده که زنان، هم از فضاهای خلوت و هم از فضاهای شلوغ میترسند. تعجب میکنید که چگونه این تناقض امکانپذیر است. امّا در اینجا اصلاً بحث خود فضا مطرح نیست، بلکه بحث سلطۀ مذکر و ترس از این سلطه است.
از جمله ریسک فاکتورهای دیگری که میتوان در زندگی این دختر شناسایی کرد، ماجراجویی، هیجانطلبی، تحریکپذیری، روحیۀ پرخاشگری و خطرپذیریِ داوطلبانه است. در مطالعات اخیر، نشان داده شده است که تمامی قاتلین، اعمّ از مردان و زنان جوانی که مرتکب قتل شدهاند، همه به صورت داوطلبانه به سراغ قتل (خطر) میروند و خطرپذیری برای عدهای از جوانان یک پرستیژ یا به عبارتی، منزلتی اجتماعی است.
ترک تحصیل از ریسک فاکتورهای دیگری است که در زندگی این دختر وجود دارد. این فرد در هیچ مجموعۀ اجتماعی مشروعی اعمّ از مدرسه، خانواده، حوزۀ کار و … ادغام نشده است. یعنی با شخصیتی مواجهیم که به نوعی معلق است و این تعلیق، انتخاب شخصی نیست، بلکه ریشهاش را باید در ساختارهای اجتماعی، خانوادگی و مسائل دیگر جستجو کرد.
ریسک فاکتور دیگر، حمل سلاح کُشنده است. زیرا این فرد هیجانطلب، تحریکپذیر و ماجراجوست. معمولاً خصایص زنانگی اجازۀ حمل اینگونه سلاحها را به او نمیدهد و شاید حمل آنها برای مردان طبیعیتر باشد. ولی این خانم حامل چاقوی ضامندار است که او را به این تراژدی کشانده است.
در مورد خانواده، مطالعات نشان میدهد که بیشتر بچههایی که مرتکب رفتارهای کژروانه میشوند، دارای والدین ضد اجتماعی هستند. خانواده، محلی امن و جایگاه آرامش نیست و بیشتر به مثابۀ ایستگاهی است که اعضای خانواده میآیند و میروند و هرکس کار خود را انجام میدهد. یقیناً در مورد آنچه از متن پرونده حاضر استنباط میشود، اگر نخواهیم صفت ضد اجتماعی را به والدین او منتسب نماییم، میتوان برداشت کرد که ارتباط والدین با این دختر بسیار ضعیف است.
از دیگر ریسک فاکتورهای خانوادگی، عدم وجود تعهدات اخلاقی و دینی در خانواده است. برای پدر و برادر این دختر مسئلهای نبود که دختر 16 یا 17 سالهاش سوار ماشین همکار پدرش شود و دیدیم که همین موضوع بوده که زمینۀ مورد تعرض قرارگرفتن این دختر را فراهم نموده است.
بحث بعدی، ریسک فاکتورهای محلی است. این موضوع با توجه به بافت کرج که جزء نقاط جرمخیز محسوب میشود، قابل تحلیل است. تحقیقات جرمشناسی و جامعهشناسی نشان میدهد که بیش از 50 درصد جرایم، در سه تا پنج درصد مناطق خاص اتفاق میافتند. یعنی سه تا پنج درصد مناطق به شدت آسیبپذیر و جرمخیزند. بخش حصارک یا سهرابیۀ کرج، جزء این مناطق جرمخیز به حساب میآید. در مناطق جرمخیز، محلهها برای خود کُد و نشانه دارند و آدمها بر اساس آنها رفتار میکنند. کژروی خصیصۀ ثابت زندگی در این محلههاست. به عبارتی یا باید نسبت به این موضوع آگاهی داشته باشید و یا اگر ندانید، قربانی آن میشوید. یکی از کُدهای قویِ حاکم بر این محلهها، کد تلافیکردن است. یعنی فرد باید صورت خود را ولو به بهای هزینهکردن صورت دیگران حفظ نماید.
متأسفانه یکی از عرصههایی که سیستم برنامهریزان اجتماعی در آن قصور ورزیدهاند، اوقات فراغت جوانان است. ما نتوانستیم این موارد را سامانبخشی کنیم. لذا جوانان از گوشههای خیابان و پارک برای خود، فضاهایی ایجاد میکنند که بدون کنترل و نظارت خانوادهها یا مقامات رسمی، اوقات فراغت خود را سپری نمایند. یکی از مشکلات جدّی که در بزهکاری جوانان داریم، مشکل فردیشدن است. بسیاری اوقات، ایندست رفتارهای کژروانه هشداری است که این آدمها میخواهند آنها را ببینیم و دریابیم. متأسفانه در قتل، همیشه آخرِ راه را نگاه میکنیم و به این قضیه توجه نمیکنیم که رفتارهای کژروانه چگونه در زندگی فردی توسعه پیدا میکنند و کمکم متراکم میشوند و نهایتاً منجر به یک واقعۀ تراژدیک میگردند.
اجازه دهید پس از بیان ریسک فاکتورهای محلی، وارد ریسک فاکتورهای کلان اجتماعی شویم. در این زمینه بحث فقر اقتصادی و فرهنگی را به معنای واقعی کلمه میتوان دید. در چندسال اخیر در حوزۀ قتل، کارهای متعددی انجام دادهایم. چند سال پیش، پرونده پاکدشت را کار کردیم که حدود 20 کودک توسط «بیجه»ی معروف شکار شدند.
جالب اینکه همه فقط بچهها را دیدند، ولی هیچکس بیکفایتی نظام آموزش و پرورش را ندید. هیچکس بیکفایتی نیروی انتظامی و شهرداری را ندید و حتی هیچکس خانواده را هم ندید. زیرا آنقدر پیرامون پرونده، احساسات و عواطف ایجاد شد که میخواستند کلّ آن را به یک فرد به نام «بیجه» تقلیل دهند و تصور کردند که با اعدام او دیگر شاهد اینگونه مسائل نخواهیم بود. حال آنکه به فاصلۀ چند سال، موارد مشابهی در جاهای دیگری نیز اتفاق افتاد. پس نباید از ریسک فاکتورهای کلان اجتماعی و مدیریتهای ناصحیح و ناسالم غفلت نماییم.
تمام ریسک فاکتورهایی که خدمتتان عرض کردم، در جمعبندی، یک چیز را به ما میآموزند و آن، اینکه « افرادی که این ریسک فاکتورها در زندگیشان بیشتر باشد، احتمال درگیری به جرم و مجرمشدنشان بیشتر است.» ولی ضعف و اِشکال این تئوری این است که به ما نمیگوید چه کسی، شخص دیگری را کجا و چگونه میکشد.
به نظر میرسد که باید گامی فراتر از این رویکرد داشته باشیم و آن، جایی است که به قتل به مثابۀ یک کُنشِ متقابل نگاه میکنیم. من با 14 قاتل از جمله قاتل روحالله داداشی و پل مدیریت مصاحبه کردم. به ریسک فاکتورها آگاهی تمام دارم، اما آنچیزی که برایم مشخص نیست، این است که چگونه یک کنش متقابل بین دو یا چند نفر میتواند منجر به یک واقعۀ تراژدیک شود. در این کارِ تحقیقی که با 12 مرد و 2 زن مصاحبه کردیم، مباحثی برای ما آشکار شد که وقتی با این پرونده تطبیق دادم، ملاحظه کردم با آن همخوانی دارد.
قتل، چیزی نیست که به صورت تصادفی، توزیع شده باشد، بلکه کنش متقابل، بین افرادی است که اکثراً همدیگر را میشناسند، ولو اینکه این شناسایی به صورت نسبی باشد. یعنی برخلاف رسانهها که میخواهند بگویند بین قربانی و قاتل هیچ رابطهای وجود ندارد، در بسیاری از پروندهها حتی قتلهای تراژدیک، آشنایی نسبی بر حسب کار، دوستی، هممحلهبودن، خویشاوندی و … وجود دارد. اما مراحل مختلف شکلگیری پروندۀ قتل جالب است. داستان از همینجا شروع میشود.
در این مورد خاص هم اینگونه است. معمولاً قربانی با فحش و نافرمانی در مورد موضوعی با مجرم برخورد میکند.
در این پرونده، قربانی که فردی 23 ساله است، به دختر میگوید : تو باید با من به جای خلوت بیایی. یعنی به صورت یک پروژۀ جنسی به دختر نگاه میکند. این طرف، دختری فراری است که ترک موتور نشسته است. این دختر مسیر غلطی را برای زندگیاش انتخاب نموده و قضاوت ما در مورد او درست است. اما مسئلهای که در اینجا وجود دارد، بحث اختیار یا عدم اختیارِ وی، در برگزیدنِ این مسیر است.
به این معنا که آیا دختر با اختیار خود آن راه را انتخاب نموده است؟ و در این مورد انتخاب شخصی داشته است؟ پاسخ این است که دختر خودش آن وضعیت را انتخاب کرده است، ولو غلط باشد و مورد نقد واقع گردد. اما فراریبودن دختر، این مجوّز را صادر نمیکند که هر کسی بخواهد از او سوءاستفاده نماید.
این مسئله در مورد زنان روسپی هم وجود دارد. زن روسپی که تنفروشی میکند و ما آن را نفی میکنیم و فاقد ارزش میدانیم، آنجاییکه در عرصۀ کار است، انتخاب خودش است، ولی جایی که به زور مورد تجاوز قرار میگیرد، به اندازۀ یک زن معمولی آزردهخاطر میشود و احساس میکند که مورد ظلم و ستم قرار گرفته است. این نکتۀ ظریفی است که باید در این مسئله مورد توجه قرار دهیم.
بنابراین، مرحلۀ اول با فحش و نافرمانی شروع میشود. تفسیر مجرم این است که این توهین را یک توهین شخصی تلقی میکند. همانطور که این دختر در پروندهاش اشاره میکند: «حرفهای زشتی به من زد، روسری من را کشید و میخواست به من تجاوز کند» پاسخ مجرم این است که سعی کرد با یک حملۀ فیزیکی قربانی خود را به چالش بکشد. جالب این است که 10 درصد قربانیان، همینجا یعنی در مرحلۀ سوم جان میبازند.
اگر کار قربانی تمام نشود، دعوا فیصله نمییابد. به عبارتی در چنین کنشهای متقابلی، بحث حفظ صورت به بهانۀ نابودیِ دیگری، کُدی اساسی است و آنها بر اساس این قواعد با یکدیگر بازی میکنند. در حالیکه اگر بخواهیم برنامهریزی کنیم، یکی از کارهایی که باید انجام دهیم، این است که در چند مرحلهای که قتل در آن صورت میگیرد، آموزش دهیم تا افراد آن را توهین شخصی تلقی نکنند و آنجاییکه باید، عذرخواهی نمایند و سعی کنند خود را از مواقع تراژدیک دور نمایند.
میخواهم نظری بدهم که شاید نامتعارف باشد. در این پرونده قتل به مثابۀ انتخابی عقلانی است. هنگامی که میگوییم انتخاب عقلانی، منظورمان انتخاب منطقی (Logical) نیست. اگر اصل منطقیبودن مطرح شود که او اصلاً نباید از منزلش فرار میکرد، نباید ترک موتور سوار میشد و نباید در خیابانها پَرسه میزد. نباید با موتور به سمتی میرفت که مکانهایی فاقد نظارت و فضاهایی گیجکننده (Confusing space) محسوب میشود.
پس انتخاب عقلانی این است که «در شرایطی که قرار گرفته، بهترین تصمیم را بگیرد» و برای «آن شرایط» انتخابی عقلانی داشته باشد. این جمله را بهگونهای از پرونده بیرون آوردم که «راه دیگری نبود، باید برای حل مشکلت این کار را میکردی» یعنی ضربهای را میزدی. به عبارتی، طرف سعی میکند که از فضا خارج شود، ولی این اتفاق نمیافتد. پس قتل برآمده از یک انتخاب عقلانی است. یک لحظه خود را جای آن آدمها بگذاریم و ببینیم که اگر ما بودیم چه میکردیم؟ آیا برای دفاع از خود، جان، مال و ناموسمان چنین کاری میکردیم؟ اگر من جای وی بودم، مثل او عمل میکردم. شاید چاقو نداشتم، ولی اگر سنگی داشتم، یقیناً این کار را میکردم.

گاهی یک قتل، پاسخی به تحقیر اجتماعی است. پروندۀ پل مدیریت که مورد مطالعه قرار گرفت، نمونهای از قتل ناشی از تحقیر اجتماعی بود. حقوقدانان باید توجه داشته باشند که با یک نوع قتل مواجه نیستند. با گونههای متعددی روبرو هستند. آیا میشود با این گونههای مختلف (که در جایی یک واکنش عقلانی، در جایی پاسخ به تحقیر اجتماعی و در جایی، لذتبُردن از جُرم، فریفتگی به جرم و ماجراجویی است تا به خَلق آسیب وارد کند) برخورد واحدی کرد؟ آیا میتوان برای همۀ اینها نسخۀ واحدی پیچید؟ بنده بعید میدانم.
بحث دیگر، این است که قتل معمولاً در روابط قرینگی اتفاق میافتد. کمتر میشنوید کسی رئیس خود را بکُشد یا فرزندی، ولیِّ خود را به قتل رساند. آمار این موارد بسیار نادر است. جالب است آنجایی که سلسلهمراتب و رفتارهایی وجود دارد که توسط هنجارهایی تنظیم و سامانبخشی میشوند، قتل کمتر رخ میدهد. قتل در روابط قرینهای اتفاق میافتد. یعنی خصوصیات قربانی و مجرم، در بسیاری از موارد، به شدت به هم شبیه میشود.
حوزۀ دیگری که میخواهم دربارۀ آن صبحت کنم، بحث قربانی است. در این پرونده با قربانیای مواجهیم که اگر در ایجاد این وضعیت تراژدیک، نقشش بیشتر از مجرم نباشد، کمتر از او هم نیست.
یعنی با قربانیای مواجهیم که به قول «مندلسون» «قربانیِ گناهکار» است. اگر بخواهید علم اجتماعی یا حقوقی عاری از ارزش داشته باشید و قضاوتهای احساسی، شخصی و ارزشی خود را کنار بگذارید، باید توجه داشته باشید که در صورت لزوم باید قربانی را نیز مورد سرزنش قرار دهید. البته بحث من از سرزنش قربانی، به معنای تبرئۀ مجرم نیست، بلکه میخواهم عنوان کنم، کُنش متقابلی شکل گرفته که در این کنش، فردی جان خود را از دست داده است.
ولی این آدم به اندازۀ مجرمی که دست به قتل میزند، گناهکار است. ملاحظه بفرمایید اگر قربانی، فاعل جرم میشد، شاید آن دختر، هم مورد تعرض و هم مورد قتل قرار میگرفت. «سیمون دوبوار» جملۀ جالبی دارد که میگوید: «من تمام عمرم، دنیا را بر اساس افسانههای جاهلانهای باور کردم که مردها برای من ساختهاند. اینکه مردها، آشپزها، نویسندگان و دانشمندان خوبی هستند. اما من میخواهم بگویم که دنیا را بر اساس واقعیتها (Facts) شناختم.»
زنها به هیچعنوان قاتلان خوبی نیستند. یعنی هرکجا دست به قتل میزنند، بسیار سریعتر از آنچه فکر میکنیم این جرم آشکار میشود و دستگیر میشوند. بنابراین گونههای مختلفی در بحث قتل وجود دارد که ساختن آنها به متغیرهای گوناگونی باز میگردد. به همان تعداد که متغیرها در مطالعات شما اهمیت مییابد، تعداد گونههایتان میتواند متعدد و متنوع باشد. یکی از چیزهایی که در ساختن گونهها مهم است، زمینهای (Context) است که خشونت در آنها رخ میدهد.
آیا زمینه، خانه است یا در تقارن با سایر جرایم قرار میگیرد؟ آیا در اثر بیاحتیاطی و دعوا شکل میگیرد؟ آیا مرتبط با باندهای مجرمانه (gangs) است؟ آیا در خیابان است؟ و مسئلۀ دوم این است که آیا این قتل هدفمند بوده یا غیر هدفمند؟ باز هم پژوهشها نشان میدهد بیشتر قتلها، چه آنهایی که مردان و چه آنهایی که زنان مرتکب میشوند، از نوع قتلهای انتقامی نیست. بسیاری از آنها، از نوع قتلهای مواجههای است. افراد بر سر سکۀ کوچکی با هم مواجه شده و برخورد میکنند که انتهای آن میتواند دردآور باشد و منجر به کُشتن فردی گردد.
بحث دیگری که در گونهسازی ما مهم است، چیزی است که به اصطلاح، ماشۀ خشونت را میکِشد. تحقیقات نشان میدهد، مثلاً شما شاهد قتلی هستید که ماشۀ خشونت آن را خشم و جاهطلبی کشیده است. جای دیگر ماشۀ آن را رنجش و نفرت میکشد. جای دیگر از سرِ نا اُمیدی (Distration ) است یا از سر ترس یا نمایش. واقعاً در مورد این پرونده، چه چیزی ماشۀ خشونت را میکشد؟ پروندۀ میدان کاج از نوع نمایش بود.
به مجرد اینکه مردم در آنجا جمع میشوند، قتل برای قاتل جنبۀ نمایشی پیدا میکند و مصمم میشود که واقعه را تمام نماید. در برخی از پروندهها، مثل پرونده «روحالله داداشی» این ترس است که ماشۀ خشونت را میکشد. من با قاتل او مصاحبه کردم. جوان 18 ـ 17 سالهای بود که محکوم به اعدام شد. برای من تعریف کرد که وقتی روحالله داداشی از ماشینش بیرون آمد و چشمم به هیکل او افتاد، نمیدانستم چه کسی است. ترسیدم و احساس کردم که الان به من یک مُشت میزند، لذا از سر ترس چاقو را درآوردم و او را کُشتم.
در واقع در آنجا هم بحث خشم و ترس است. امّا در پرونده مورد نظر ما، واقعاً آنچه باعث شده ماشۀ خشونت کشیده شود، نا اُمیدی است. در تمام پروندههایی که زنان دست به قتل میزنند، این قتل بیشتر منعکسکنندۀ سبک زندگی و قربانیشدنهای مضاعفشان است. بنده چون یک خانم هستم، این را نمیگویم و نمیخواهم از آنها دفاع کنم، بلکه در پی تبیین جامعهشناسانه از بحث هستم. بحث ناامیدی در اینجا بسیار مهم است. مطلب دیگری که قابل اشاره است، بحث در نظر گرفتن متغیر جنسیت میباشد.
اگر زیرمجموعۀ فاکتورهایی را که به شما ارائه دادم، در نظر بگیرید و آنها را در ارتباط با هم قرار دهید، شاید بیش از صد نوع بوجود آید و من واقعاً نمیدانم، آیا میتوان در مورد تمامی گونههای مختلفی که هرکدام میتواند یک پرونده منحصر به فرد باشد، نسخۀ واحدی را پیچید و گفت حکم همه، قصاص است؟ یقیناً بخشی از آن به صلاحدید، نگرش و بصیرت قاضی برمیگردد. امّا در بحث جرمشناسی اجتماعی، معمولاً به جرایم زنان به شدت بیتوجهی شده است.
هرگاه زنی کژروی کرده است، یا او را «بد» یا «دیوانه» خواندهاند. یا از بدیاش سرچشمه میگیرد، یا از دیوانگیاش. هیچگاه، نگاه جرمشناسی سنتی، آن را بهعنوان یک پدیده اجتماعی، در متن اجتماع مورد مطالعه قرار نداده است.
در حالیکه در مورد جرایم مردان چنین نیست. شما وقتی جرایم مردان را بررسی میکنید، پای ساختارهای اجتماعی، محلی و ریسک فاکتورها به میان میآید. امّا انحراف زنان، در واقع انحراف از زنانگی محسوب میشود. این رویکرد نوعی بررسی سطحینگرانه و سادهکردنِ صورتمسئله است. در حالیکه زمینۀ خشونت زنان نشان میدهد، مسئله، امری ساده و فردی نیست. بلکه انعکاسی از سبک زندگی و قربانیشدنهای مکرر و محرومیتهای منزلتی است. در این پرونده دختری 17 ساله مورد تجاوز قرار گرفته است، خانوادۀ او مأمنی امن محسوب نمیشود، در معرض برچسبهای گوناگون است و با عنوان دختر فراری جرمانگاری میشود.
در جایی که مقتول تهدید به قتل میکند، آن پسر با خصوصیات مردانگی به وی میگوید: «تو جرأت داری؟» یعنی حتی به مخیلهاش هم خطور نمیکند که دختر میتواند او را از پای درآورد و قربانیِ فعلِ دختر شود. به عبارت دیگر، مطالعات ما بر روی جرایم خشن در میان زنان نشان میدهد که خشونت زنان، بیشتر واکنشی و تدافعی است و این پاسخی به تحقیر، توهین و قربانیشدنهای مضاعف است. منشأ قتلهای زنان عمدتاً از سر نا اُمیدی و درماندگی است.
مسئلۀ جالبی که در مطالعاتم در مورد یک پسر جوان که مادر خود را کشته بود، به آن برخوردم، این بود که خانواده (اولیاء دم) رضایت داده و احتمالاً پس از مدتی که در زندان به سر میبرد، بیرون میآید. بر اساس ریسک فاکتورهایی که در زندگی این پسر جوان وجود داشت، از بچههای شروری است که حتی در زندان هم 40 میلیون دیه بالا آورده و به ضرب و جرح افراد داخل زندان اقدام کرده بود.
در کنار این پرونده، با خانمی مصاحبه کردم که شوهرش را به قتل رسانده بود. او به اجبار پدرش، همسر رانندۀ اتوبوسی میشود که حدود 12 سال از خودش بزرگتر است و از تحصیلکردن محروم میگردد. وقتی به خانۀ همسرش میرود، متوجه میشود وی معتاد است. به گفتۀ این خانم، شوهرش هرگونه آزار و اذیتی را که میتوانسته نسبت به وی انجام میداده. خانم میگفت: «موبایلم را برمیداشت، غذا نمیخرید، نمیگذاشت با خانوادهام ارتباط داشته باشم و هر کاری از دستش برمیآمد انجام میداد تا مرا آزار دهد».
وی بارها به خانوادهاش مراجعه کرده و گفته، میخواهم طلاق بگیرم، ولی خانوادهاش میگفتند طلاق در خانوادۀ ما بد است و نباید جُدا شود. دو، سه مرتبه نیز از همسرش در کلانتری شکایت میکند، ولی مسئول کلانتری میگوید: «خانم سرت درد میکند؟ برو زندگیات را بکن، بیچاره میشوی، مگر زن از شوهرش شکایت میکند؟» وی بارها قربانی خشونت همسرش میشود و در نهایت در دعوایی جزئی کارد آشپزخانه را برمیدارد و یک ضربه به همسرش میزند. با همان ضربه شوهر از پا در میآید و این خانم محکوم به قصاص میشود. خانواده همسر او نیز خواستار اجرای حکم قصاص میشوند.
حالا این دو پرونده را با هم مقایسه کنید. پروندهای که دارای مجرمی با ریسک بالاست که حتی در زندان هم دوباره به او حکم وحشت دادند، یعنی او را پای چوبهدار بُردند تا بترسد. ولی قاتل میگفت: «اتفاقاً مرا بُردن، ترسم ریخته و دیگر از هیچچیزی نمیترسم» چنین آدمی بعد از چند سال آزاد میشود و بیرون میآید. در کنار آن با زنی مواجهیم که کشتن همسرش از سر نا اُمیدی، درماندگی و محرومیت منزلتی است و صدایش به جایی نمیرسد. من بعید میدانم بشود این را عدالت نامید. به هرحال، در مورد این پروندۀ خاص، با دخترانی مواجه بودیم که رفتارهای پرخطر داشتند، ولی برای دفاعِ مشروع از خود، مرتکب قتل شدند.